≼𝐌𝐢𝐧 𝐉𝐢𝐦𝐢𝐧≽

980 161 28
                                    

≼مـین جیمین≽

"فلـش بک" "چند دقـیقه قبل از وقـوع حادثه"

ماشین وارد تونل شده و هر لحظه به دره نزدیک تر میشد. جیمین، دست های سرد تهـیونگ رو بین انگشت هاش می فشرد و با خیره شدن به چشم های نیمه باز پسر، سعی داشت علائـم حیاتیش رو چک کنه.

-تحمل کن پسر!

پیشونی تهیونگ عرق کرده و خون، تمام سینه و نیمی از صورتش رو پوشانده بود. جیمین فحشی زیرلب داد و برای به دست گرفتن کنترل ماشین، دستش رو به سمـت فرمون دراز کرد.

کمی فشار کافی بود تا با چرخوندن فرمون و کشیدن ترمز دستی ماشین رو متوقف کنه. چرخ ها روی آسفالت کشیده شد و ماشین در نهایت بعد از چند دور چـرخیدن روی زمین، با شتاب زیادی ایستاد.

-فاک!

جیمین چند نفس عمیق کشید. نگاهی به اطراف انداخت. تهیونگ هنوز هم از درد نالـه می کرد و ناخن هاش رو روی صندلی های آمبولانس می کشید.

-تموم شد. ما نجـات پیدا کردیم تهیونگ!

جیمین گفت و درحالی که بدنِ زخمی تهیونگ رو روی شونه هاش می انداخت، اون رو از ماشین خارج کرد. پسر رو به تخته سنگی تکیه داد و برای عملی کردن نقـشه جدیدی که به ذهنش رسیده بود، ازش فاصله گرفت.

با پیدا کردن قطعه آجر بزرگی به سمت آمبولانس قدم برداشت. به محض باز کردن درب جلویی و نمایان شدن چهره رنگ پریده راننده، صورتش رو جـمع کرد.

پای راننده رو از روی گاز کنار زد و بعد از تنظیم کردن فـرمون و دنده، آجر رو روی پدال گاز قرار داد.

چرخ ها شروع به چرخیدن کردن و طولی نکشید که ماشین از جیمین دور شد. فقـط چند دقیقه کافی بود تا صدای سقوط و انفجاری مهیب، در تونل بپیچه.

حالا آمبولانس به لطف جیمین به انتهای دره رفته بود. جیمین هنوز هم کمی تا انتهای تونل فاصلـه داشت اما در هر حال اون دود تیره و شعله های آتشی که از دره زبانه می کشیدن رو میدید.

-تهیونگ! طاقت بیار!

بی اهمیت به سرنوشت جسد راننده و بدن نیـمه جان نگهـبان ها، به سمت پسرش دوید.

بازوهای پسر رو گرفت و تلاش کرد تا بدنش رو از زمین سخت و سرد جدا کنه.

تهیونگ رو روی شونه هاش انداخـت و ساعت هوشمندش رو روشن کرد. وقت زیادی برای تهیونگ نمونده بود پس باید هر چه سریع تر اون رو به نزدیـک ترین مهمان خانه می برد.

*

عرق روی پیشونیش رو با دستمال پاک کرد و دستکش های پزشکیش رو درآورد. اون ها رو توی کیسه کنارش انداخت و بعد از محکم کردن باندی که روی سیـنه تهیونگ رو پوشانده بود، نبضش رو چک کرد.

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang