≼𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐈𝐚𝐧!≽

2.7K 272 70
                                    

≼سـلام؛ ایــان!≽

زین تک خـنده ای زد و ابروهاش رو بالا انداخت.

-خدای من؛ خوشبخـتم. ایان معمولا هیچوقت به این مرحله نمیرسید و واقعا براش خوشحالم.

جونگکوک لب پایینش رو بین دنـدون هاش فشرد. استرس در تمام مویرگ های بدنش جریان پیدا کرده بود و فاصله ای تا مرز جنون نداشت. زخمی که چندین سـال روی سینش سنگینی می کرد، حالا سر باز کرده بود و درد تنها چیزی بود که گـیرنده های بدنش، دریافت می کردن.

حس قـاتلی رو داشت که خودش رو میون صحنه جرم پیدا کرده بود. اون با دست های خـودش گردنِ ایان و باور هاش رو فشرد و بی توجه به التماس هایی که در سرش اکو میشد، لـحدِ غم رو روی صورتش قرار داد. ایان دیگه زنـده نبود!

اون دیگه جئون ایان نبود و جونگـکوک؛ نامی که پدر کره ایش، پسر رو باهاش خطاب می کرد، کسی بود که باید ادامه زندگیش رو در سایه ها سپری می کرد.

چی میشد اگه باز هم کسی از گرایشش مطـلع میشد؟ چی میشد اگه باز هم مسخره عام و خاص میشد؟ جونگـکوک از اتاق های تاریکی که پدرش ساعت های طولانـی اون رو اونجا حبس می کرد وحـشت داشت!

(خواهش می کنم! تهیونگ نباید متوجه گرایـشم بشه!)

ولی برای این یکم دیـر بود!

مردمک های تهیونگ روی بدن لرزون کوک قفل شدن. با لحنی ملایم اما خشک زمزمه کرد :

-و منم خوشحالم که اولین بارش رو با کس دیگـه ای حروم نکرد! میدونی که منظورم چیه بـلوبری؟

شنیدن لقبی که تمام دوران دبیرسـتان باهاش شناخته میشد، از زبان پسر گسـتاخ مقابلش چندان خوشایند نبود. بعد از مکثی کوتاه، پیک های ویسـکی رو روی کانتر قرار داد.

-نوش جان! می تونید مهـمون من باشید.

تهیونگ گوشه لب هاش رو بالا داد و پیک ویسـکیش رو ما بین دست آزادش گرفت.
بازوش رو کمی بالا آورد و گره ابروهاش رو از هـم باز کرد.

-به سلـامتی ایان عزیزم!

جونگکوک لب هاش رو توی دهانـش جمع کرده بود و عملا شبیه به یک لال مادرزاد به نظر می رسید. چشم های کشیدش بین دو پسر کنارش رد و بدل میشدن و تـرس، تزلزل و دودلی تنها چیز هایی بود که درون مردمک لرزونش پنهون شده بودن. یا شـایدم نه؟

تهیونگ تمام پیکش رو یک نفس هـورت کشید و با زبانش گوشه لب پایینش رو لیسید.
مکث طولانی بینشون با جمله پـسر مو آبی شکسته شد.

-اهل بازی هستید؟

*

شات چهارمی که توسـط تهیونگ پر شده بود رو نوشـید و نگاه خمارش رو ما بین دختر و پسرای کنارش چرخوند. دود و بوی سیگار جلوی دیدش رو گرفتـه و گلوی جونگکوک رو بیشتر از قبل میسوزوندن.

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومWhere stories live. Discover now