𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــوم

≼𝐘𝐨𝐮 𝐰𝐢𝐥𝐥 𝐤𝐢𝐥𝐥 𝐦𝐞!≽

≼تو مـنو میکشی!≽

گره دسـتش کمی شل تر شد و با پایین فرستادن بزاقش، نگاهش رو از چشم های پسر مقابلـش گرفت.

-البته...که نـه؛ فقط خواستم بگم که بیا زودتر بریم پایین!

تهیونگ شـکه بود و تپـق های پی در پی و نفس های نامنظمش این رو به خوبی نشون میدادن.

(لعنت به من، لعنت به تو جونگـکوک!)

کوک سری تکون داد و درحالی که دستـش رو از بین انگشت های باریک تهیونگ آزاد می کرد، به سمت چمـدون لباس هاش قدم برداشت.

-سریع آماده مـیشم.

تهیونگ باشه ای زیرلب گفت و همـزمان با فاصله گرفتن پسر از بالاتنه برهنه اش، نگاهش رو از اون گرفت.
تهیونگ نیاز به مرتـب کردن افکار و تصوراتش داشت و دیدن عضله های جونگـکوک این اجازه رو بهش نمیداد.

اون پسر فاکینـگ گی بود و این فقط یه رویا یا تصور مضحک از سمت مغز تهیونگ نبود.

جونگکوک واقعا پسر ها رو دوست داشت و تهیـونگ دیگه نیازی به حسرت خوردن نداشت. اون میتونست کوک رو داشته باشه و به جای لمسِ خودش، دست و یا حتی دهـان این پسر رو دور عضو هـارد شدش حس کنه!

این ماموریت قراره از چیزی که به نظر می رسـید جالب تر باشه!!

دستش رو به سمت چـمدون روی تخت دراز کرد و بعد از خارج کردن یک پیراهن سفید رنگ و باکـسر مشکی و شلوار کتـون، خودش رو به اتاق کناری کشوند. حوله رو از تنش خارج کرد.

دکمه های پیراهن رو یکـی پس از دیگری بست. آستینش رو کمی بالا زد و بعد از بستن کمـربند و بالا زدن موهاش، از اتـاق خارج شد.

جونگـکوک با یک بلـوز آبی رنگ به در تکیه زده بود و مثل همیشه با درگیر بودن با گـیم های کسل کنندش، خودش رو سرگرم می کرد. تهیونگ نگاهـش رو از بازوهای ورزیده کوک گرفت و با بـلندتر برداشتن قدم هاش، خودش رو به اون رسـوند.

دستش رو دور کـمر اون حلقه کرد و بی توجه به لرزش یکباره بدن کوک، اون رو به سمت خارج از اتاق هـدایت کرد.

-هـی!!

انگشت هاش رو بیشتر به پهلـوی کوک فشرد و در جواب اعتراضـش لب زد :

-توی راهرو دوربیـن هست. تو که نمی خوای همین روز اول خودت رو برای وگـاس رسوا کنی؟

جونگکوک چشمی نازک کرد و با زدن یک لبخندِ ساختـگی، قدم هاش رو با تهیونگ هماهنگ کرد.

-البته که نه؛ عزیـزم!

پوزخند روی صورت تهیونگ به قهقـهه ای کوتاه تبدیل شد. تلاش جونگکوک برای نقش بازی کردن سوپـر سرگرم کننده بود و تهیونگ رو هر لحظه برای ادامه این ماموریت ترغـیب می کرد.