≼𝐓𝐡𝐞 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭𝐦𝐚𝐫𝐞≽

2K 203 16
                                    

≼کـابوس≽

شیر آب رو باز و روی دمای پایین تنظیم کرد. زیر دوش قرار گرفت و به پوست بدنش خـیره شد. رد بوسه های یونگی روی بدنش دیـده میشد.
-لعنت بهش!

نالید و با برداشتن صابون، اون رو روی پوستش کشید. شست و شست و شست اما هنوز هم حالـش از خودش بهم می خورد. اشک هاش در بین قطرات آب گم شده و چشم هاش از فرط غم، به خون آغشـته بودن.

سرش رو چسبید و روی زانوهاش نشست. یونگی خونه نبود پس می تونست با صدای بلند هـق بزنه و اشک بریزه.
سعی می کرد به کـام خشک شده روی شکمش توجهی نکنه اما اون لعنتی زیادی توی چشم بود.

با یادآوری طعم شور پریکامی که بلعیده بود، دو انگشتش رو درون حلقش برد و چند بار اوق زد. باید محتـویات معده اش رو خارج میکرد اما چیزی هم داخلـش بود؟ جیمین دو روز بود که غذایی نخورده بود!

-من به چیزی تن دادم که یک عمر ازش فرار کردم. من با یک مرد خوابیدم و جوری انجامـش دادم که انگار فقط یک هـرزه ام!

دقایقی بود که لیف رو روی شـکم و پایین تنه اش می کشید اما جیمین هنوز هم بوی اون مرد رو روی تنش حس می کرد.
زیر دلش هنـوز هم درد می کرد و خاطرات نفرت انگیز چهارده سال پیش رو براش تداعی می کرد. جیمین اون روز ها رو به خوبی به یاد داشت و هر از گـاهی کابوسشون رو میدید.

جیمین فقط شانزده سالش بود که اون حرومزاده ها بهش تجاوز کردن. قسم خورده بود که مثل یک اسـتریت زندگی کنه؛ قسم خورده بود که دیگه با هیچ مردی نخوابه اما الان؟ دوباره همـبستر یک مرد شده بود!

"فلـش بک" "دانـشگاه Apex"

دستش میون انگشت های پسر قـفل شده بود. وگاس هر از گاهی نگاهش می کرد و جیمین رو بیشتر به خودش می فشرد.
کلاس های امروز زودتر از همـیشه تموم شده بودن و این فرصت خوبی بود تا اون ها بیشتر با هم وقت بگذرونن.

به پیشنهاد پسـر بزرگ تر، فضای خالی و سر سبز پشت دانشکده رو برای دیت کوچیکشون انتخاب کرده بودن. اوایل فصـل بهار بود پس این تصمیم؛ خیلی خوب به نظر می رسید. اون ها قرار بود یک قرار رمانتیک و دو نفره داشته باشن اما هـمه چیز با وارد شدن دو پسر دیگه به حریمشـون بهم خورد.

جیمین سعی می کرد نگاه های هرز پسر های اطرافش رو نادیده بگیره اما انگار روی برگـردوندن از اون ها، اونقدر هم کار راحتی نبود.
چرا مثل یک طعـمه نگاهش می کردن؟

با بوسیده شدن لب هاش توسط وگاس، نـگاهش رو از پسر های دورش گرفت.
-به چی نگاه می کردی عـزیزم؟

لب باز کرد تا به سوال دوست پسـرش پاسخ بده اما با کوبیده شدن کمرش به دیوار، صـورتش رو از درد جمع کرد.
-چیـ..چیـکار می کنی؟

به فشرده شدن کتف و لمس شدن سیـنش اعتراض کرد اما فایده ای به جز سرخ شدن و گزگز کردن گونه اش نداشت. وگـاس بهش سیلی زده بود؟

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومWhere stories live. Discover now