Ch20

516 125 87
                                    

با شنیدن سر و صدا های بیرون چشماش رو توی تاریکی اتاق باز کرد و روی تخت نشست.
(کی خوابم برد..؟)
نگاهش به چمدون نیمه باز کنار کمد افتاد، با کرختی تو تنش از جا بلند شد و بند لباس خوابش رو محکمتر کرد
(اه هنوز خستگی پرواز تو تنمه...بیرون چخبره؟)
دستی به گردنش کشید و از اتاق بیرون رفت، با نوری که به چشماش خورد، صورتش رو تو هم جمع کرد و جلو تر رفت.
"اوه بکهیون بیدارشدی؟ بیا اینجا عزیزم"
ابرویی بالا انداخت و سمت چانیول قدم برداشت، با دیدن نفر سوم، متعجب به پسر خارجی که رو به روشون بود خیره شد.
(اون کیه؟)
دست چانیول دور کمرش حلقه شد و با خوشرویی پسر مقابل رو معرفی کرد.
"عزیزم، همونطور که میبینی دوست من هنری پتراس، مدیریت این شعبه با ایشونه!"
بکهیون نیم نگاه متعجبی به نامزدش انداخت و بعدش با خوشرویی به هنری دست داد.
"اه از آشنایی با شما خوشبختم!"
پسر مقابل لبخندی زد و دست بکهیون رو به گرمی فشرد.
"همونطور که از شما تعریف شده بود فرد محترم و شایسته‌ای هستید!"
چانیول با افتخار لبخندی زد و به بکهیون خیره شد.
"خب بهتره که برم چان...تو مهمونی امشب میبینمتون آقایون!"
بکهیون لبخندی به هنری زد و سری تکون داد.
"اوه هنری صبرکن بدرقه‌ات کنم"
با رفتن چانیول و هنری نگاهش رو از هردو گرفت و به دور و اطراف سالن داد که با دیدن درخت کاج متعجب بهش خیره شد.
(کریسمس...؟ اوه اصلا یادم نبود...صبرکن ببینم‌‌! ...من الان حرف های هنری رو فهمیدم؟)
همونطور که غرق در فکر بود، ناگهان گرمی دستی رو دور شونه هاش حس کرد و از پشت تو بغل چانیول فرو رفت. به راحتی میتونست بوی گرم فرمون های نامزدش رو تشخیص بده.
"خوشگله؟ بیا باهم تزئینش کنیم‌‌‌...هوم؟"
بکهیون دست هاشو بالا آورد و روی دست های نامزدش گذاشت.
"سبز و قشنگه..."
چانیول به نیم رخ امگا خیره شد، لبخندی زد و گونش رو بوسید.
"به چی داری فکر میکنی؟"
"به اینکه...هنری مگه دوستت نیست؟ چرا جلوش بهم میگی عزیزم؟"
چانیول با شنیدن حرف بکهیون، متعجب دست هاش از دور شونه های نامزدش شل شد.
"منظورت چیه؟"
بکهیون ابرویی بالا و انداخت و سرشو یکم به عقب خم کرد تا بتونه صورت چانیول رو ببینه.
"منظورم اینه که..اگه جلوی دوستت بخوای اینطوری رفتار کنی...بعد از اینکه نامزدیمونو بهم زدیم میخوای چه جوابی بهش بدی؟ چه اون چه بابا جه ها و بقیه..."
چانیول ناباورانه به چشم های بیخیال بکهیون خیره شد، ولی یهو از نامزدش فاصله گرفت. سمت جعبه کارتون کنار درخت رفت و مشغول باز کردنش شد.
"بیا درختو تزئینش کنیم"
بکهیون با کنجکاوی لباشو جمع کرد و سمت جعبه خم شد.
چانیول نگاهی به ساعتش انداخت و ریسه های تزئینی رو از جعبه بیرون آورد.
"حدودا سه ساعت زمان داریم"
بکهیون متعجب پلکی زد و مشغول تزیین درخت شد.
"مگه جشن از ساعت 6 شروع میشه؟"
چانیول همونطور که حواسش به پیچیدن ریسه ها بود جواب نامزدش رو داد.
"آره چون اول شبه...کریسمس ایو تو انگلیس یه رسم خاصه!"
بکهیون سر خم کرد تا چانیول رو از پشت درخت ببینه.
"عاممم..پس داری میگی که جشن مهمیه"
چانیول هم سر خم کرد تا نامزدش رو ببینه.
"و بهت خوش میگذره!"

Who Is Byun Baekhyun?Where stories live. Discover now