Ch24

500 123 58
                                    

همونطور که رو صندلی کنار راننده نشسته بود، با دیدن ترافیک استرسش بیشتر شد.
"ببین پسرجان... چیز کن.. نمیتونی بندازی تو کوچه پس کوچه؟؟؟"
چانیول نگاه متعجبش رو به جه هایی داد که تو اون کت خز سفید رنگش زیباتر از همیشه بود.
"اه... سعیمو میکنم"
سکوت ماشین حال جه ها رو بدتر میکرد.
"میگم..."
سریع سمت پسراش که روی صندلی پشتی ماشین جا گرفته بودن خیره شد.
"اگه باباتونو ببینم باید چطوری رفتار کنممم؟؟"
یونجون سرشو از گوشیش بیرون آورد و به چشم های قرمز و پف کرده جه ها خیره شد.
"با این سر و قیافه میخوای بری دیدنش؟ انگار خون گریه کردی!"
جه ها با شنیدن این حرف رنگ از رخش پرید که این بار پسر بزرگترش وارد عمل شد و نگاهش رو به بکهیونی داد که روی صندلی پشتی ماشین دراز کشیده بود و سرشو گذاشته بود روی پای داداش کوچیکترش.
"اون که دیگه شوهرت نیست، شوهر سابقته... بنظرم نیاز نیست بپری بغلش و از اینجور کارا کنی!"
حرفاشون انگار خنجر فرو میکردن تو قلبش پس نگاه نا امیدش رو از پسراش گرفت و به جاده داد.
آروم زیرلب زمزمه کرد
"شما دوتا توله جنا از عشق و دوری چی حالیتون میشه آخه؟"
چانیول با شنیدن این حرف نگاهش رو از جاده گرفت و به جه ها داد.
"بنظر من جناب سانگیول باید پیشقدم بشن اینطور نیست؟ شما به اندازه کافی لطف کردید و از کره تا انگیس اومدین فقط برای اینکه ایشونو ببینید‌... پس وقتی همدیگه رو دیدین ایشون باید سمت شما یه قدم بردارن!"
جه ها با شیفتگی محو حرف های چانیول شد و شروع به دست زدن کرد
"واااو..."
"الان یعنی چانیول عاشقه؟"
بکهیون با شنیدن حرف یونجون، سرشو از گوشیش بیرون آورد و نگاهش رو به اون سه نفر داد.
"عاشقه کییی؟"
هرسه امگا نگاه سوالیشونو به آلفا دادن که چانیول دستپاچه شد و ضربان قلبش شروع کرد به بالا رفتن.
"عـ..عااامم... خب من عاشق کی میتونم باشم بجز بکهیون؟"
نامزدش با شنیدن این حرف ناخداگاه گونه هاش گر گرفت و با اخم دوباره سرشو تو گوشیش انداخت.
(حالا لازم نکرده انقد تو نقشت فرو بری مردک حشر زاده!)
جه ها لبخند پر افتخاری زد و نگاهش رو به جاده داد.
"هه همونطور که انتظار داشتم!"
"خب بنظر میاد رسیدیم فقط باید دور بزنم بریم اونور خیابو-"
"چییی؟؟؟ کو؟؟؟ کجاستتت؟ صبرکنن صبرکنن همینجا وایستاااا"
جه ها سر خم کرد و با دیدن شیرینی فروشی اونور خیابون، بلافاصله عینک دودیشو از کیفش بیرون آورد و به چشماش زد؛ یونجون با دیدن اون عینک وحشت زده خودشو جلو کشید که سر بکهیون به مرز له شدن رفت.
"یاااا اون عینکو بکهیون برام خریده پسش بدههه!"
"یونجون-اههه سرممم!"
جه ها بی توجه به یونجون در ماشینو باز کرد و بیرون پرید.
"فقط همین دم دست بوووود!"
یونجون بلافاصله از ماشین پیاده شد و پشت سره جه ها شروع به دوییدن کرد
"حداقل اون مارک و تگی که ازش آویزونه رو میکندییی"
جه ها وسط خیابون با صدای بلندش جواب یونجون رو داد.
"اصلا دلم میخواد قیمتشو ببینه چشاش بشه چهارتاااا!!!"
چانیول ناچارا از ماشین پیاده شد و در ماشین رو برای بکهیون باز کرد.
"حالت خوبه؟ میتونی بلند شی؟ دستتو بده من کمکت کنم!"
بکهیون همونطور که از درد آروم بلند میشد یه دستشو به چانیول داد که دست آزاد نامزدش با ملایمت دور کمرش حلقه شد.
(خودم کردم که لعنت بر خوردم باد...)
بخاطر نات شدن واقعا دلش درد میکرد و با هر قدمی که برمیداشت، صورتش از درد جمع میشد.
"میخوای با ماشین ببرمت اونور خیابون؟"
نیم نگاهی به اون طرف خیابون انداخت و سری تکون داد.
"نه اونجا جای پارک نیست...اگه کمکم کنی میتونم راه برم"
با بوسه‌ محکمی که به گونه‌اش خورد نگاهش رو به آلفا داد.
"چیکار...؟"
"بعنوان معذرت خواهی برای وضعیت الانت!"
با حس غیرعادی تپیدن قلبش نگاهش رو از چانیول گرفت و به جاده داد.
"کمک کن‌..ر..رد شم!"
(احمق...)

Who Is Byun Baekhyun?Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang