Ch29

450 121 37
                                    

زن پوزخندی زد و همونطور که صدای پاشنه کفشش میپیچید، چند قدمی جلوتر اومد.
قد بلندش که لایق یک آلفا بود، توی اون کت و شلوار مشکی رنگش خود نمایی میکرد.
"پس تو امگای پارک چانیولی!"
با شنیدن این جمله بلافاصله حس لذت بخش عجیبی سرتاسر وجودش پیچید و هجوم خون رو به صورتش حس کرد.
(امگای پاک چانیول...؟ من امگای‌‌‌‌‌‌...)
بالاخره با صدای خنده های تمسخر آمیز زن به خودش اومد‌.
(خودتو جمع کن بکهیون، الان وقت این فکرا نیست!)
"هوممم... پسر ارشد خانواده بیون! شنیده بودم که امگاهای مغلوب بیون با چهره های اغواگرشون کار از پیش میبرن؛ درسته؟"
بکهیون با حرف هایی که شنید، لبخند پر آرامشی تحویل آلفا داد.
"ممنون از بابت تعریفتون؛ ولی شما اینجا اومدید تا راجب من حرف بزنید؟"
و بعد زیرچشمی نگاهشو به سه آلفای دیگه داد.
(پس این چهارنفر عمه و عموهای چانیولن)
یکی از مرد ها با عصبانیت صداش رو بالا برد.
"چانیول نباید اینجا بمونه!"
که بکهیون هم بی معطلی صداش رو کمی بالا برد.
"چرا نباید؟"
زن دستشو لای موهای کوتاهش کشید و با جدیت به امگا زل زد.
"تا وقتیکه وصیت نامه خونده نشده اون حق نداره اینجا باشه!"
"به هرحال وصیت نامه دست وکیل جناب پارک مرحومه و اینجا هیچ برگی از وصیت نیست! برادر زاده‌تونم همینجا بزرگ شده، چطور نمیتونه شب رو تو عمارت پدربزرگش بگذرونه؟"
پسر کوچیکتر عصبی از وضعیت پیش اومده، پله های باقی مونده رو طی کرد تا کاملا مقابل زن قرار بگیره.
مثل اینکه رفتار و گفتار امگا اصلا به مذاق آلفا خوش نیومده بود چون بوی ترشح فرمون هاش به راحتی حس میشد.
"نمیخوام رو حرفم حرفی زده بشه!"
بکهیون با حس فرمون ها و احساس حالت تهوعی که بهش دست داده بود، صورتش تو هم جمع شد و بی توجه به واکنش شدید بدنش، بلافاصله دستش رو بالا آورد و پشت دستش رو جلوی بینیش گرفت.
(بخاطر اون فسقلی مزاحم..بدنم همچین واکنش مزخرفی داره...)
نگاهش به سوبینی خورد که با نگرانی بهش خیره شده بود. اون یه بتا بود پس صدرصد بوی هیچ فرمونی رو حس نمیکرد و کاری هم از دستش برنمیومد.
(فقط... باید تحمل کنم که نرم تو هیت...)
مسیر نگاهش رو از سوبین به اون زن تغییر داد و با جسارت بهش زل زد.
"چانیول هیچ جا نمیره!"
"امگای لعنتی-..."
آلفا با عصبانیت دستش رو سمت بکهیون برد که بلافاصله، دستش بین راه متوقف شد.
"کی بهت اجازه داده که فورمون هاتو روی امگای من پخش کنی و بخوای بهش دست بزنی؟!"
با پیچیدن بوی فرمون های آشنا و صدای نامزدش، سرش رو به آرومی بالا آورد.
"چانیول..."
پسربزرگتر بدون اینکه مچ دست زن رو ول کنه، چند پله آخر رو پایین اومد و نامزدش رو پشت هیکلش قایم کرد.
بکهیون بی توجه به جر و بحث های اونها، پیشونیش رو به پشت نامزدش تکیه داد و چشم هاش رو بست.
(بوی فرمون هاش آرومم میکنه...)
"میبینم که بالاخره خودت اومدی بیرون!"
پوزخندی به حرف عمه‌ش زد و دستش رو ول کرد. اما اینبار یقه زن رو گرفت، اونو سمت خودش کشید و توی صورتش غرید.
"اگه نزدیک امگام بشید، حتی اگه زیر سنگم باشم بیرون میام و همتونو به آتیش میکشم، جی‌سون-شی!"
زن با حس فرمون های قوی برادرزاده‌اش خودش رو عقب کشید و سعی کرد که به چشم های پسر کوچیکتر نگاه نکنه.
چانیول راضی از این وضعیت عقب کشید و رو به هر چهار نفر کرد.
"وصیت نامه‌ای که خودتونو دارید بخاطرش بی آبرو تر از قبل میکنید، تو این خونه نیست!"
"اگه تو این خونه نیست پس کجاست؟"
نگاه تیزش رو به عموش داد که اون مرد کمی توی خودش جمع شد.
و همین باعث شد تا بکهیون دوباره جرعت بگیره،
سعی کرد کمی گلوش رو صاف کنه و دستش رو دور بازوی نامزدش حلقه کرد.
"گفتم که وصیت نامه دست وکیله. میتونید برید از خوده وکیل یون بپرسید!"
هرچهار نفر نگاه حرصیشونو به بکهیون دادن اما با حس فرمون های قوی چانیول، بیخیال اون امگا شدن.
واضح بود که اون آلفا روی امگاش بیش از حد حساسه!
"بیاید بریم!"
زن بلافاصله سمت در ورودی عمارت قدم برداشت و برادر های کوچکترش هم به تبعیت از اون دنبالش رفتن.

Who Is Byun Baekhyun?Where stories live. Discover now