19.Dirty Baekhyun

249 31 25
                                    


یک هفته بعد، تمام چیزی که را مین ران حس میکرد رقص پای مادر زن پسرش روی تک تک عصب های مغزش بود.

"خب همونطور که میبینین، سالن غذاخوری اصلی یه ویوی زیبا به تمام باغ داره"

کارفرما دستشو به طرف پنجره ی بزرگ مشبک تکون داد.

"درسته، واقعا زیباست"

مومو با نگرانی دفترچه ی پر از سوالی که با خودش اورده بود رو برانداز کرد.

"اممم، خیلی خوب میشد اگه..."

همونطور که مین ران تماشا میکرد، مادرش به سمتش رفت و درست جلوش ایستاد و حرفشو قطع کرد:"دختر من میخواد که دکوراسیون سالن رو خودش طراحی کنه و بچینه. مطمئن باشم که مشکلی پیش نمیاد؟"

در ظاهر پیشنهاد به نظر میرسید اما اینطور نبود. اما برای کارفرما، کیم سون آه در مقابل بقیه فرد خاصی به شمار نمیومد؛ این مرد سالها بود که با اشراف زاده ها و اعیونی ها معامله میکرد و تونسته بود سر و اعتبارش رو حفظ کنه.

"قطعا حق با شماست. به هر حال، من باید بهتون این اطلاع رو بدم که ما برای مراسم عروسی یک لیست قوانین داریم، توجه داشته باشید که اینجا شراب قرمز سرو نمیشه، از گل های رنگی استفاده نمیشه، لیست مهمان ها باید توسط تالار بررسی و تایید بشه....ضمنا، از زردچوبه توی غذا استفاده نمیشه"

"خب اون تیکه، جایگاه بوقلمونها خواهد بود، آره مامان؟"

چانیول کنار گوش مین ران گفت. مین ران سعی کرد خندش رو کنترل کنه قبل از اینکه با یه نگاه هشدار دهنده برگرده:"به جای شوخی کردن برو و از دوست دخترت حمایت کن، زود باش"

مین ران رفتن چانیول رو تماشا کرد، توی اون کت و شلوار سورمه ای که کاملا فیت تنش بود خوشتیپ و مردونه به نظر میرسید. و ناگهان قلبش درد اشنایی رو حس کرد وقتی به یاد اورد که پسرش بدون اون تبدیل به یه مرد شده. به نظر میرسید توی این تغییر چانیول چیزی رو گم کرده.  پسری که مین ران میشناخت پر از خوشی و زندگی بود، اما این مرد جوان یه رایحه از خستگی داشت، انگار اون درخشش درونیش خاموش شده بود و مین ران خیلی دیر تر از اینکه بتونه جلوی خاموش شدنش رو بگیره رسیده بود. تماشا کرد که اون پسر خودش رو به دوست دخترش رسوند و پشتش ایستاد و دید که چطور قبل از اینکه با دقت دستش رو دور کمر دختر بزاره مردد و بی میل بود.

"خب، چقدر برای بیعانه باید پرداخت کنیم؟ و بازپرداخت هم داره؟"

"چی؟ تو میخوای منو توی محراب ول کنی؟"

مومو فقط چانیول رو دست انداخت ولی مین ران سورپرایز شد وقتی دید چانیول نخندید، به جاش پشت لبخند زورکیش متوجه چیزی شد، برق، شوکه شدن رو؟ تقریبا بنظر میرسد که دستش رو شده، اما بعدش اون برق رفته بود و چانیول سرشو هول هولکی تکون میداد.

Birds in gilded cagesWhere stories live. Discover now