26.Falling angels(3)

322 34 17
                                    


"این یه مرلوت بی نظیره"

"قوی و خوش طعمه، درست نمیگم؟ مطمئنا از فرانسه ست. از یه تاکستانه خارج از کارکاسون"

جون مو داشت شاگردش رو زمانیکه از شرابش مینوشید و لب هاش قرمز شده بود تماشا میکرد، و بعد نگاهش رو به صفحه شطرنج برگردوند.

"قلعه رو ببر به c7"

یون هه لب هاش رو زمانی که جون مو اخرین سربازش رو از بازی بیرون انداخت به جلو خم کرد. جون مو به خودش اجازه داد تا یه لبخند کوچیک به نا امیدی یون هه بزنه همزمان که ریموت کنترلی رو که روی میز بینشون بود رو برمیداشت تا دکمش رو بزنه. اتاق از صدای بلند وز وز و فریاد خفه شده پر شده بود.

"امممممممم"

جون مو جرعه دیگه ای از شرابش نوشید:"نوبت توعه"

ولی یون هه کاری نکرد به جاش به جون مو لبخند زد:"اولین دفعه ای که همدیگه رو دیدیم یادت میاد؟"

جون مو سرش رو تکون داد:"چطور میتونم فراموشش کنم...چند سالت بود؟ شونزده؟"

یون هه سر تکون داد:"اون لحظه که توی اون کاغذ درباره داستانت خوندم باید ضمانتت رو میکردم. ازت پرسیدم چرا اون دختر رو اذیت کردی؟ چرا محدودش کردی؟ چرا بهش اسیب زدی؟ و تو بهم لبخند زدی و گفتی 'چون من از کنترل کردن لذت میبرم' و من فهمیدم که باید قبولت کنم"

"اونا بهم میگفتن که دیوونه، مریض و شکسته ام....و بعد تو اومدی و بهم درباره ترتیب طبیعی بعضی چیزها گفتی، که بعضی از آدم های این سیاره برای دومینانت بودن ساخته شدن و بعضی ها برای خدمت کردن، بخشی از مردم برده هستن و بخشی از اون ها ارباب!" 

دوباره به صفحه نگاه کرد.

"اسب رو به b4 ببر، اها!"

یون هه نیشخند زد و قلعه جون مو رو از بازی بیرون انداخت دستش رو به سمت ریموت دراز کرد و جون مو با بی میلی اون رو توی دستش گذاشت. دوباره صدای وز وز اتاق رو پر کرد و پشت سرش صدای فریاد خفه ی از سر دردی توی اتاق پیچید.

"اامممممم"

"پس، تو اینجارو دوست داری؟"

"اولش که نه...با کلی قانون که هیچ کدوم رو خودم تعیین نکرده بودم رو به رو شدم. و اونا خیلی به محصولاشون ازادی میدادن که من رو عصبی میکرد"

جون مو سرش رو به نشونه فهمیدن تکون داد.

"اما چویی شیوون متوجه شد که مهارت های من در قالب مربی بیشتر به کار میان تا یه محافظ ...و بعد من هرزه ی مو بلوندم رو گرفتم. تو باید بعضی وقت ها بیای و فرمانبردایش رو ببینی...اون تو اجتماع یه موجود مغروره ولی در خفا مثل یه پاپی کوچولو زیر پاهام له میشه"

"دوست دارم ببینم"

جون مو با دقت و فکر به صفحه شطرنج نگاه کرد، بعد راه مهره یون هه رو بست.

Birds in gilded cagesWhere stories live. Discover now