بکسون در اتاق بکهیون رو زد.
"بله؟"
بکسون سرش رو از لای در رد کرد تا بکهیون رو که روی تختش بود ببینه.
"میتونم بیام تو؟"
"حتما"
بکهیون کتابی که داشت میخوند رو پایین گذاشت و بکسون حرکت کرد تا لبه ی تخت پسر بشینه. بکهیون خم شد تا پتو رو به طرف بکسون هل بده و بکسون هم طرف دیگه ی پتو رو بالا اورد و پاهاش رو زیرش برد، درست مثل وقت هایی که بچه بودن. پاهای بکسون پاهای بکهیون رو لمس کردن و بکهیون فریاد زد.
"پاهات دارن یخ میزنن!"
بکسون با خنده گفت:"ببخشید"
اون دو به هم لبخند زدن. بالاتنه ی بکهیون لباسی نداشت و تتو های سیاه پرستوش با ارامش خاصی روی پوست خامه ایش در حال پرواز بودن. بکسون بهشون اشاره کرد.
"چرا او نا رو داری؟ خودت انتخابشون کردی؟"
بکهیون نگاهی بهشون انداخت و سرش رو برای مخالفت تکون داد.
"بیشتر افرادی که مثل چویی هستن برای علامت گذاری روی فاحشه هاشون تتو میزنن تا نشون بدن که اون ها متعلق به خودشون هستن. یادمه یه بار دختری رو دیدم که یه تتوی بزرگ پلنگ مشکی روی کل کمرش داشت چون علامت صاحبش پلنگ بود، علامت اقای چویی هم پرستو بود"
"و یه بارکد"
واقعیت این بود که بکهیون یه دونه از اون ها داشت، مثل محصولاتی که توی قفسه های سوپرمارکت بودن و این بکسون رو عصبانی میکرد.
"از کی گرفتیشون؟"
بکهیون نوک انگشت هاش رو روی جوهر تتو کشید.
"شبی که من رو بردن. اون ها من رو برای زدن بارکد نگه داشته بودن اما من مدام تقلا میکردم و فریاد میزدم پس وقتی که نوبت پرستو ها شد، مردی که تتو میزد با رول بزرگ نوار چسب من رو به میز و بعد دهنم رو بست. دوستم لوهان اول رفت و یه پرستوی کوچولو روی دستش گرفت اما اقای چویی که به خاطر جنگیدنم از دستم عصبانی بود گفت 'از اون هایی که بزرگن براش بزنین تا بفهمه که حالا صاحبش کیه و به چه کسی تعلق داره' نمیدونستم که تتو چقدر میتونه درد داشته باشه"
تصور کردن بکهیون، که خیلی جوونه، بسته شده و داره درد میکشه، کاری میکرد که بکسون بشینه زار زار گریه کنه. بکسون دستش رو جلو اورد و مچ دستش رو برگردوند و جلوی بکهیون گرفت، به تتوش اشاره کرد.
"منم یه دونه زدم، برای تو. این اسم رمزیِ توعه، انگار که داشتم برات سیگنال میفرستادم"
بکهیون لبخند زد و لمسش کرد.
"این خیلی باحاله سون. ممنون"
"خوب"
بکسون سرجاش نشست.
BINABASA MO ANG
Birds in gilded cages
Fanfictionدر سئول هتلی وجود داره که مردها و زن های زیبا، مثل پرنده تو یه قفس به ظاهر زیبا اما محدود، زندانی شدن. زندانی ها وظیفه دارن تا تاریک ترین خواسته های شما رو برآورده کنن. بیون بکهیون بعد از دزدیده شدن توی نوجوونی توسط شیطانی به نام مستر چویی شیوون، م...