13.Sings(1)

263 33 8
                                    

قطعا اینکه بکهیون توی سکوت نگه داشته شده بود به این معنی نبود که نمیتونه کاری کنه. اون هنوزم میتونه توسط اون دسته خاص که از دیدن چشم انداز و دهنبند یه پسر خوشگل لذت میبرن مورد استفاده قرار بگیره.

مثل اون زوج BDSM پولدار که اونو برای مهمونی شام اجاره کرده بودن و اون به عنوان جایزه بزرگ آخر مراسم روی میز ناهارخوری دراز کشیده بود و اون مهمونا میتونستن دسر پایانیشون رو از روی بدن لخت بکهیون بخورن، یا اون زن میانسال که برای سالگرد ازدواجش به عنوان هدیه برای شوهرش اجارش کرده بود و اونا میتونستن جوری رفتار کنن که انگار بکهیون یه پسر کالجی بود و اونا از خیابون دزدیده بودنش و تصمیم گرفته بودن که به عنوان برده جنسی نگهش دارن.

بکهیون انقدر توی این ۴ سال اسارتش فانتزی های تاریک و دارک بازی کرده که دیگه کمتر چیزی شوکش میکنه، بجز شاید یکی ازش خوشش میاد، مثل چانیول. اما چانیول میتونست بترسه وقتی توی خونش با دهنبند چرمی بسته شده باشه. پس به جاش بکهیون به کسایی که شخصیتشون دارک بود اجاره داده میشد و هنوزم میتونست به عنوان یه وسیله آموزشی ازش استفاده بشه.

بکهیون وول خورد و از درد تو دهنبندش ناله کرد همونطوری که گرفتگی عضله پاش شروع شد. پاهاش از هم باز شده بودن و به عقب خم شده بودن. جای طناب کلفتی که باهاش به هدبورد بسته شده بود روی مچ پاش رد انداخته بود. آستیناش از مچ دستاش که به دو طرف تخت بسته شده بود حفاظت میکرد. باسنش درد گرفته بود و شونه هاش میسوخت، طناب مچ پاهاش رو بریده بود اما اینا مهم بود. یه ضربه دردناک بین روناش فرود اومد.

"هنوز دروغ میگی"

جه سونگ طرف یوتا که از ترس اونطرف اتاق خم شده بود برگشت. به صورت بکهیون که مخلوطی از ترس و خشم رو نشون میداد خیره شد. رد اشک روی گونه هاش به چشم میومد.

"م..من نمیخواستم بهش اسیب بزنم. من"

"حتی فکرشم نکن، ژاپنی. اون فقط یه بدن برای اینه که تو روش تمرین کنی. بیا اینجا!"

جه سونگ دست یوتا رو گرفت و کشیدش و مجبورش کرد که روی زانو هاش بشینه و همونطوری که تقلا میکرد و دست و پا میزد صورتشو بین رون های بکهیون فشار داد.

" شاید درحال حاضر همه این پسر رو درتی بکهیون صدا کنن اما من زمانی با روشای تربیتیم خردش کردم، بهم اعتماد کن، الان بی میل به نظر میاد اما با گذشت زمان، وقتی کارم باهات تموم شد، تو ناله کردن ها و التماس کردن هاش رو برای این خواهی داشت. گریه کردنتو تموم کن یا یه دور دیگه کتک میخوری"

" م..من از پسرا خوشم نمیاد"

"واقعا فکر کردی کسی به این به اندازه شت اهمیت میده؟ تو این کارو انجام میدی. چه خوشت بیاد چه نیاد و منم بهت چیزی میدم که تو رو سفت کنه. الانم یا خوب گوش میکنی یا شلاق میخوری!"

Birds in gilded cagesWhere stories live. Discover now