34.Raid(1)

149 27 9
                                    


"بهش 'کاتاتونیا' میگن، یه حالت روانیه که با کم تحرکی یا بی تحرکی و صحبت نکردن و یا به اصطلاح لال شدن شخص خودش رو نشون میده و معمولا به دلیل اختلال استرس پس از سانحه به وجود میاد، اگر اون سانحه خیلی بد بوده باشه"

"و کی بیدار میشه؟"

"نمیدونم"

سهون به سمت تخت رفت و خیلی اروم پتو رو کنار زد، منظره ی دردناکی بود. بدن برهنه ی بکهیون تقریبا تحلیل رفته بود و پاهاش مثل چوب خشک بودن. زخم ضربه های شلاق زیر کبودی ها پنهون شده بودن، بعضی ها رو به بهبودی و بعضی ها همچنان سیاه و کاملا باز بودن. رد قرمز و تیره کبودی های ناشی از دستبند ها دور مچ هاش خودنمایی میکردن و بند چرمی و زبر دهنبند روی گونه هاش بریدگی ایجاد کرده بودن.

چشم های سهون سوختن و به دنبالش اشک هاش توی چشماش جمع شدن. باید بیشتر برای این پسر میجنگید.

لباس های خیس رو از دست های دکتر گرفت و به همراه مرد همه چیز رو برای شستن بکهیون اماده کردن تا عرق و کام ها و خون و هر ردی از تجاوز رو از روی پوست اون پسر پاک کنن. سهون بکهیون رو بدون هیچ خجالت یا شرمی شست از اونجا که قبل از مسئول شدنش بارها مجبورشون کرده بودن با هم باشن پس اون نقطه به نقطه ی بدن پسر رو میشناخت. وقتی کار شستن تموم شد سهون به دکتر کمک کرد تا لباس بیمارستان رو به تن بکهیون بپوشونه و وقتی که میخواستن سوراخش رو چک کنن و میله مخصوصی رو واردش کردن اون پسر دوباره شروع به تقلا و گریه کرد.

سهون دوستش رو محکم بغل کرد و نگه داشت. این اولین باری بود که بکهیون بعد از مدت ها حرکت میکرد یا صدایی از خودش درمی اورد، اما اون به دکتر و سهون نگاه نمیکرد، فقط چشم های خالیش به هیچ چیز خیره بودن، چشم های کاملا بازی که سهون میتونست ترس رو توشون ببینه. سهون با دقت بالش هارو پشت سرش تنظیم کرد قبل از اینکه برگرده تا دکتری ر و که دوباره پاهای بکهیون رو بالا می اورد تماشا کنه، مرد دونه به دونه اون هارو بالا می اورد، هر زانو رو تا میکرد و همزمان که بکهیون ناله میکرد اون هارو توی یه مسیر دایره ای بزرگ میچرخوند.

"چرا باید این کار رو انجام بدی؟ این حتما اذیتش میکنه"

مرد با ناراحتی سری تکون داد:"این کار رو میکنم تا مفصل هاش قفل نکنن و زخم بستر نگیره"

"دکتر باهام روراست باش. بکهیون دوباره میتونه راه بره؟"

دکتر اهی کشید و نگاهش رو از روی مریضش برنداشت:"اون تا یه ماه حتی نمیتونه روی پاهاش بایسته. بعد از اون میتونه راه بره؛ اما درباره اینکه چطور راه بره هیچ ایده ای ندارم. این اتفاق با خشونت همراه بوده و حدس میزنم مشکلات زیادی برای پاهاش به وجود اومده. بکهیون به یه فیزیوتراپی حسابی نیاز داره، چیزی که جفتمون میدونیم امکانش وجود نداره و اگر هم مشکلی پیش نیاد بالاخره اثرش رو توی راه رفتنش میزاره"

Birds in gilded cagesWhere stories live. Discover now