18.Through the glass

258 34 13
                                    


حس گناهی که به چانیول هجوم اورده بود اونقدر زیاد بود که بهش اجازه ی خوابیدن نداد و این دقیقا همون دلیلی بود که ساعت سه صبح خودشو در حالی که توی هوای خنک نیمه شب میلرزید جلوی خونه ی جونمیون پیدا کرد.

"محض رضای فاک!"

جونمیون که فقط یه باکسر و تیشرت تنش بود به طرز وحشیانه ای درو باز کرد، اماده بود تا هرکی که اونجا وایستاده بود رو داغون کنه، اما خشکش زد و کلمات توی گلوش مردن وقتی چهره رنگ پریده و دوتا حلقه قرمز دور چشمای دوستشو دید.

"چانیول؟ خوبی رفیق؟"

"نه جونمیون، خوب نیستم! میتونم بیام تو؟"

"اره حتما"

جونمیون از سر راه کنار رفت و چانیول تلو تلو خورد و از اون راهروی شلوغ به آشپزخونه درهم و برهم رسید. خودشو روی یکی از صندلی های پیک نیک که دور میز نهارخوری چیده شده بودن انداخت.

"شماها مست کردید؟"

چانیول صورتشو توی دستاش برد.

"مومو نه، من مست کردم"

"پس اگه تو این وضعیت قطعش کنیم دیوونگیه، مگه نه؟"

جونمیون دوتا ماگ که از بقیه تمیزتر بودن و یه بطری جک دنیل رو از قفسه براشت قبل از اینکه روبه روی چانیول بشینه و برای هردوشون مقدار زیادی از مایع توی لیوان ها بریزه.

"خوش شانسی که بقیه رو بیدار نکردی، اونا مطمئنا میترکوندنت، خب..."

جونمیون ماگ رو روی میز هل داد و چانیول گرفتش.

"چیشده؟ میتونم همین الان حدس بزنم. راجب مومو، تو دوسش نداری، اینطور نیست؟"

چانیول جرعه ای از ماگش نوشید و ویسکی گلوش رو سوزوند. به میز خیره شد و حس کرد که گونه هاش داغ میشن.

"نه ندارم. چون عاشق یکی دیگم"

"چی؟! اون کیه؟"

چانیول نگاهشو روی میز نگه داشت. صدای تپش قلبش توی گوشاش میپیچید. اگه الان میگفت دیگه هیچوقت نمیتونست انکارش کنه، ولی حس میکرد که داره توی فشار این راز غرق میشه، اون فقط خیلی تنها بود، تمام چیزی که میخواست یه نفر برای شنیدن حرفاش و مشورت کردن باهاش بود، یا کسی که شده حتی به دروغ با گفتن چند کلمه که بهش ارامش بده؛ بگه که همه چیز اونقد که بنظر میرسه بد نیست، خودش اونقد که بنظر میرسه بد نیست. یه نفس عمیق کشید.

"اسمش بکهیونه"

کلمات توی سکوت بین اونها گیر کردن. چانیول سرشو بالا اورد تا جونمیون رو که بهش خیره شده بود و رو ببینه، یه حس ترحم و دلسوزی عجیبی توی نگاهش بود. همونطور که چانیول تماشاش میکرد متفکرانه جرعه ای از ماگش خورد.

Birds in gilded cagesTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang