21.Beneath plastic stars(2)

200 31 16
                                    


داخل اون خونه کوچیک گرم و دنج بود و زندگی جریان داشت. همه ی اون ها دور میز ناهار خوری جمع شده بودن، بچه ها روی صندلی های مخصوص و پایه بلندشون ورجه وورجه میکردن و دخترها همونطور که لیوان ها رو از شربت پرتقال پرمیکردن و از یخچال برای بکهیون و چانیول آبجو می اوردن با هم کل کل میکردن، مین ران، تنها نقطه ی اروم بین اون هرج و مرج بود، به آرومی غذای گرمی که ازش بخار بلند میشد رو توی ظرف ها میریخت و بینشون پخش میکرد. بکهیون، چانیول که با خواهرش صحبت میکرد و میخندید رو تماشا میکرد و متوجه بود که این اولین باریه که اون پسر رو واقعا خوشحال میبینه.

"من امتحان هجی کردنم رو خراب کردم چانیول...ها ری هم همینطور چون همه رو از رو برگه ی من نوشته بود"

"تو از روی من نوشتی"

"خیله خب، باشه...دعوا نکنید"

" یجی دوست پسر پیدا کرده"

"اوه خدا! یورا خفه شو و اسم من یجینه"

"واقعا یجی؟ لازمه که یه سر و گوشی اب بدم و بفهمم قصد پسره چیه"

"حق نداری همچین کاری بکنی چانیول"

"این اصلا شوخی بردار نیست، من نمیخوام حالا حالاها دایی بشم"

"اه بی شرم، خجالت اوره! مااامااان"

"چانیول انقد سربه سرش نزار"

مین ران همونطور که بشقاب بکهیون رو بهش میداد چشمکی بهش زد که نشون میداد زیاد هم از اون بحث بدش نمیاد و بعد ها ری کوچولو که کنار بکهیون نشسته بود شروع به صحبت کرد.

"من نمیفهمم. چانیول تو چرا مجبوری پیش بابا تو سئول بمونی؟ چرا نمیتونی پیش ما بمونی؟ من وقتی اینجا نیستی دلم برات تنگ میشه"

و ناگهان سکوت ازار دهنده ای برقرار شد. یونا روی میز خم شد و از دست خواهر دوقلوش بشکون گرفت.

"خفه شو ری! تو میدونی این مامان رو ناراحت میکنه"

"یونا، نکن!"

چانیول طرف خواهر کوچیکش برگشت، چهره ش غمگین بود:"من پیش بابا تو سئول کار میکنم، تو اینو میدونی ری"

"ولی وقتی که بچه بودی پیشش نبودی. یورا میگه اون تو رو با خودش برده. یورا با یه لقب بد صداش میکنه"

مین ران پشت دخترش ایستاد و اروم موهای موج دارش رو نوازش کرد:"الان نه عزیزم، مهمون داریم. بعدا دربارش صحبت میکنیم. باشه؟"

"باشه"

مین ران سرجاش برگشت تا غذاهارو بکشه و نون هارو پخش کنه، دوباره صدای صحبت ها بالا رفت. ها ری سرش رو پایین انداخته بود و لب پایینش میلرزید، کمی بعد شروع به فین فین کرد، بکهیون متوجه شد و اروم سقلمه ای بهش زد.

Birds in gilded cagesTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang