پارت8

29 12 18
                                    


آناهیتا با قدردانی لیوان شربتی که آرتا جلوش گرفته بود رو بدست میگیره و لبخندی بهش میزنه:
_ممنونم...آتوسا خونه نیست؟

آرتا روی مبل روبه روی آناهیتا مینشینه و پاسخ می‌ده:
_نه همین چند دقیقه پیش رفت بیرون، حالا میاد.

آناهیتا سری تکان میده و جرئه‌ای از نوشیدنی خنکش مینوشه که ارتا ادامه میده:
_تونستی قدرتت بدست بیاری؟ الان حالت خوبه؟

آناهیتا که با سوال آرتا ذوق مشهودی می‌کنه با خوشحالی سرش رو تکان میده:
_آره چندشب پیش بلاخره تونستم قدرتم رو کنترل کنم.

آرتا لبخندی به ذوق آناهیتا میزنه که زنگ در به صدا در می‌آد.
پریسا میخواد از جاش بلند بشه که آرتا پیش قدم میشه و سمت در میره:
_من میرم ، بذار وقتی اومد تو سوپرایز بشه یکم جیغ جیغ کنه.

پریسا با خنده سری تکان میده و رو به آناهیتا که سوالی نگاهش رو بین اونها میچرخوند میگه:
_نمیدونی چقدر بامزه میشه وقتی هیجان زده میشه!

با ورود آتوسا سکوت خانه در هم میشکنه.
از دیدن پریسا و آناهیتا انقدر ذوق زده شده بود که کیسه های خرید رو روی زمين می‌اندازه و جیغی میکشه:
_واااای خداا باورم نمیشههه بلاخره برگشتین.

آناهیتا که تازه میتونست منظور آرتا رو از "جیغ جیغ" درک بکنه به هیجان آتوسا میخنده که آتوسا محکم هردوشون رو در آغوش میکشه و با جیغ میگه:
_واییی دلم براتون یذرهه شده بود، اخه چرا اینقدر دیر اومدین.

پریسا با خنده از بغلش بیرون میاد و سعی میکنه کمی اون رو آروم بکنه:
_ هی دختر آرومتر!
چطوری تو؟ بدون ما خوش گذشت بهت؟

آتوسا که با سوال پریسا انگار دوباره درد دلش تازه میشه، پریسا رو بغل میکند و میناله:
_وای پرییی جونممم به خدا آرتا و تور چلم کردن این چند روز، مثل جهنم گذشت براام.
تروخدا دیگه من با این دوتا احمق تنها نذار....من بدون تو نمیتونم با اینا زنده بمونم!

آرتا با دهان باز به این نمایش حرفه‌ای آتوسا نگاه میکنه و میغره:
_دختره پررو! تو مارو چل کردی یا ما تورو! کی بود صبح تا شببب غر غر میکرد به جونمون!؟

تور که این چندوقت به این داد و بیداد های گاه و بیگاه آرتا و آتوسا عادت کرده بود،از همه جا بی‌خبر خواب آلود از پله ها پایین میاد و با عصبانیت میغره:
_شما دوتا من چل کردینننننن!
چته آتوسا باز جیغ حیغ میکنی! خوابیما!

آتوسا چشم غره ای به دو پسر رو اعصاب روبروش میره و بی توجه به اونها، نگاهش رو به آناهیتا میدوزه و با خوشحالی میگه:
_وای آناهیتاا چقدر خوشگل شدی تو دختر!خیلی خوشحالم اینجوری باانرژی میبینمت دوباره.

آناهیتا لبخندی به این تغییر مود سریع آتوسا میزند که توجه تور به پریسا و آناهیتا جلب میشه، همانطور که چشم هاش رو میماله به سمتشون میاد:
_شما کی برگشتین؟

با همه تضاد ها دوستت دارمWhere stories live. Discover now