part23_ Two different relationships.

641 81 9
                                    

پارت 23: دو رابطه‌ی متفاوت.

......

دلش می خواست بوسه‌ای به اون ظرافت و زیبایی بزنه؛ اما تنها به لمسش قانع شد.
حتی همون لمس کوچیک هم اون رو محو خودش می‌کرد.
- حتی نگاه کردنت هم برام مثل یه رویای ارامش بخش میمونه.
درحالی که نگاهش قفل مردمک‌های امگا بود به ارومی زمزمه کرد و نوازش ارومی روی پوست سفید دستش نشوند. بنظر جونگ‌کوک هم می خواست حرفی رو به زبون بیاره؛ اما خجالتی که گونه‌هاش رو به سرخی کشونده بود، این اجازه رو بهش نمی‌داد.
معمولا تهیونگ کسی نبود که چنین حرف‌هایی رو به زبون بیاره؛ اما در برابر اون امگا و خود‌داری‌هاش قطعا مجبور به نقص کردن این قانون نانوشته بود.

کم با جمع کردن اراده‌اش، زبون باز کرد تا جوابی به الفا بده که با شنیدن صدای ضعیفی سکوت کرد. هر دوشون اون صدا رو شنیده بودن.
با شدت گرفتن صدا جونگ‌کوک با شک از جا بلند شد و نگاه خیره‌اش رو به پشت سرش دوخت:
- صدای چیه؟
همزمان با پرسیدن سوالش، نگاه مشکوکش رو به مجسمه‌ی فرو ریخته‌‌ای که کمی دور تر از اونها بود دوخت. آوار فرو ریخته‌ از مجسمه‌ی رومی جلوه‌ی تزئینی‌ای برای اون محیط بود و شکوفه‌ی یاسی رنگ ویستریای ژاپنی اون رو زیبا‌تر از یک مجسمه‌ی آوار شده نشون می‌داد.
- احتمالا شاید گربه‌ای چیزیه.
نیم نگاهی به تهیونگ که این حرف رو به زبون اورده بود، انداخت و به ارومی لب زد:
- صدای نالیدنه... شاید چیزی اتفاق افتاده برای حیوونکی.
و بعد از گفتن این جمله قدم‌هاش رو به سمت پشت مجسمه به حرکت دراورد؛ الفای سلطنتی هم از روی صندلی بلد شده و پشت سرش قدم برداشت و همون حین به ارومی سرش رو به سمت گارسون که از روی وظیفه‌ی همیشگیش نزدیک میز‌ها می‌ایستاد، برگردوند و لب زد:
- میدونی اونجا چیه؟
مرد بتا سری به معنا منفی بودن جوابش تکون داد و لب زد:
- خیر قربان.
بدون جواب دادن به مرد مسیرش رو در پیش گرفته و دنبال امگا که حالا چند قدم با مقصدش فاصله داشت، قدم برداشت.
- وای خدای من!

با شتاب گرفتن قدم‌های جونگ‌کوک اخمی به ابروهاش نشوند و قدم‌هاش رو سریع تر کرد:
- چی‌ شده؟ جونگ‌کوک!

چند قدم باقی مونده رو هم به سر انجام رسوند و با دیدن صحنه‌ی مقابلش نفس اسوده‌ای کشید.
اون یه.. سگ بود!
یه سگ سفید و کوچیک که توب اغوش جونگ‌کوک زوزه می‌کشید. کمی کنار پسر خم شد و یکی از زانو‌هاش رو به زمین تکیه داد تا هم قد با اونها بشه. هر چند که همچنان جسه‌ی الفا بزرگتر از اونها بود و جونگ‌کوک عملا توی سایه‌اش گم میشد.
- زخمی شده؟
به ارومی زمزمه کرد که امگای رز وحشی نیم نگاهی به چهره‌ی مرد انداخت و بعد جوابش رو داد:
- اره، پاهاش خونین. انگار یچیز گازش گرفته.
کمی حیوون زخمی و سفید رنگ رو توی بغلش بالا کشید و بوسه‌ای به نوک بینیش زد:
- خیلی کوچیکه... .
لب زد و سرش رو به سمت گارسون برگردوند:
- این توله سگ مال کسیه؟ صاحبش کجاست؟
مرد که از دیدن سگ و سوال جونگ‌کوک سردرگم شده بود با لکنت لحظه‌ای لب زد:
- ا... امروز کسی که توله سگ همراهش باشه، رو نداشتیم اقا... ا... احتمالا این سگ گم شده.
بنظر اینطور میومد، چون اون سگ یه توله‌ از نژاد چاو چاو بود. پس ممکن نبود که یک سگ خیابونی یا وحشی باشه.
- می خوای ببریمش دامپزشکی؟
با تایید کردن جونگ‌کوک از کنارش بلند و شد و رو به گارسون لب زد:
- لطفا صورت حساب رو به همراه شماره‌ی حساب برام ارسال کنید. به جناب چول هم سلام من رو برسونید.
مرد بتا کمی سرش رو کج کرد و با قدردانی لب زد:
- امیدوارم از پذیرایی راضی بوده باشید جناب.
به ارومی سری تکون داد و دستش رو برای قرار گرفتن جونگ‌کوک کنارش دراز کرد. با قدم برداشتن امگا کنارش با گذاشتن دستش روی کمر پسر اون رو به سمت ماشین جی واگن مشکی رنگ هدایت کرد.
مسیر کوتاهی که برای رسیدن به رستوران پیموده بودن رو با کمی عجله برگشتن و به محض رسیدن به ماشین، تهیونگ درب رو برای جونگ‌کوکی که توله سگ رو بدست داشت باز کرد و بعد از اون سوار ماشین شد.
محض ورودش به ارومی لب زد:
- بعد اینکه درمانش کردن، می‌خوای چیکارش کنی؟
نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و بعد به ارومی به توله سگ خیره شد.
بنظر بی پناه میومد... بنظر نمی رسید که صاحبش پیدا بشه پس یا باید به مرکز نگهداری از حیوانات بی سرپرست میسپردش و یا... .
- شاید نگهش داشتم. ایزول دلش یه سگ می خواست ولی من فرصت نکردم براش یکی بگیرم.
سری تکون داد و حینی که مسیری رو دور میزد لب زد:
- فکر می کنی بتونی ازش نگهداری کنی؟ رسیدگی به حیوون خونگی چندان هم راحت نیست.
- فکر کنم بتونم... .
لب زد و توی سکوت مشغول نوازش توله سگش شد.

𝐌𝐲 𝐩𝐞𝐚𝐜𝐞«𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤»Where stories live. Discover now