Part 4

6.2K 629 81
                                    

19سال بعد[تابستان 27ژوئیه2018]
دانشگاه ملی سئول

درون لباسهای مشکی براق، با کلاه چهار ضلع مشکی که ربان قرمزی ازش آویزون بود
با استرس پوست ناخن هاش رو میکند، منتظر بود هرچه سریعتر خانوادش برسند
امروز جشن فارغ‌التحصیلیش بود و منتظر بود که خانوادش برسند و تنها 20دقیقه زمان داشت تا شروع جشن

×تهیونگ؟ عجله کن الان جشن شروع میشه!

به سمت هم دانشگاهیش برگشت لبخند مضطربی زد:

+ سونگ‌جو تو برو اگر نیومدن من میام

×خیلی خب منتظرتم پسر!

سری تکان داد و در همین لحظه ماشین خانوادگی کیم
مقابل تهیونگ متوقف شد

خوشحال به سمت ماشین حرکت کرد که مادر و پدرش داشتند از ماشین پیاده میشدند

+سلااام!! آپا، مامان  خیلی منتظرتون بودم دیر کردین!

چول‌هی با حالت متاسف سری تکون داد:

"ببخشید عزیزم مسئله ای پیش اومد

تهیونگ سری تکان داد که متوجه نبود یکی از افردا بین خودشان شد:

+آپا؟ چرا جانگ کوک نیومده؟؟

ساسانو سریعاً بحث رو عوض کرد:

'پسرم عجله کن! جشن داره شروع میشه

اما تهیونگ بی اهمیت، با روحیه‌ی از دست رفته جواب داد:

+اما... اون به من قول داده بود.. چرا نیومد مامان!؟

" تهیونگ بعدا میتونیم دراین‌باره صحبت کنیم، حالا عجله کن جشن داره شروع میشه

تهیونگ ناراحت سری تکان داد و به سمت بقیه دانشجوها حرکت کرد
چول‌هی و ساسانو باناراحتی به تک فرزندشون نگاه میکردند

:::::::::::::::::::::::::

ساختمان فدرالFBI [ال اِی آمریکا]

ستوان، با حرکت نظامی وارد شد تا اطلاعات به دست آمده رو به مافوقش تحویل بده:

×فرمانده، چارلی هومز و دستیاراش فردا شب به یک مهمانی در حومه شهر دعوت شدن.. ظاهر این جشن برای تمام اعضای مافیا برای پوشش دادن اصل داستان، جشن یک سالگرد انتخاب کردند که بتونند راحت، خرید، فروش و قاچاق انجام بدند 

با ذهنی شلوغ، روی صندلی روکش چرمی، نرمش نشسته و لم داده بود، با دقت به تمامی حرف های ستوان دوم گوش میداد
بعد از اتمام صحبت های ستوان سری تکان داد و پرسید:

_سالگرد چه چیزی آشر؟

×سالگرد تولد پرینستون²بزرگ قربان.

ابرویی بالا انداخت و با پوزخندی که درونش تمسخر موج میزد جواب داد:

_پرینستون؟!اوه جدا؟ یعنی مافیای عزیزمون میخواد سرمون کلاه بزاره؟

mi.. sin♡[Kookv] Where stories live. Discover now