Part 21

2K 191 40
                                    


با لجزی بین پاهاش با حالت چندش به سمت درب خروجی خونه حرکت کرد.
در رو باز کرد و با چهره اخم آلود جانگ کوک روبه رو شد. 
کنار رفت تا جانگ کوک وارد خونه شد.

به سمت اتاق میرفت و متوجه شده بود که تهیونگ هم پشت سرشه.
طرف اتاق لباس رفت که تهیونگ هم همراهش وارد شد.

+کجا بودی جانگ کوک؟

پشت بهش پیرهنشو از تنش خارج کرد.

_جای همیشگی.

+ولی نه تا ساعت1شب!

چشماش رو بست کلافه هوفی کشید.
به سمتش برگشت و دست به کمر و صدای خشدار پرسید:

_الان شده 1شب.. حالا که میبینی برگشتم مشکل؟

با جواب طلب کارانه جانگ کوک، اخم هاش رو با دلخوری بهم کشید و جواب داد:

+تو خیلی احمقی میدونستی؟ چرا بهم نگفتی دیر میایی!

ابروهاش به سمت پیشونیش فرار کرد، با لحن تمسخر آمیز جواب داد:

_چرا؟ چرا مثل زنهای حامله نگران شدی!؟ قرارتو با کس_

+دهنتو ببند چرا مثل دوقطبی ها فقط رنگ عوض میکنی؟؟

با فریاد تهیونگ اخم کرد جدی بهش توپید:

_مراقب حرفات باش.

+چرا من مراقب باشم؟؟ هیچ به حرفای خودت فکر کردی؟

دلخوری زیاد باعث شده بود عصبی بشه.
با ابروی بالا رفته پرسید:

+شاید تو رفتی سر قرارت ها؟ فکر کردی من مثل توام که به عهدم پایبتد نباشم که باهرکس سرقرار برم هرشب توی بغل یکی ب_

_خفهه شوووو!

فریاد بلندی کشید و میز کنار دستش رو بلند کرد پرت کرد به دیوار روبه روش که تهیونگ ایستاده بود.
نفس نفس میزد با چشمای حدقه زده و عصبی به تهیونگ جلوش که شوکه شده بود و با دستای لرزون بهش نگاه میکرد.

با صدای بم شده غرید:

_فقط.. فقط یکبار دیگه اون دهن بی عیارتو باز کنی..

نزدیک تهیونگ شد و با دستش فک‌ش رو گرفت فشرد:

_مطمئن میشم با نخ‌سوزن محکم بهم چفت شده باشه.

نزدیک صورت تهیونگ شد که چشماش پر از اشک شده بود:

_فهمیدی؟ امتحانش مجانیه! کافیه فقط صبرم رو لبریز کنی.

و محکم فکش رو ول کرد.

برگشت و دستش به سمت شلوارش رفت که متوجه شد تهیونگ هنوز از اتاق لباس خارج نشده با ریشخند پرسید:

_میخوایی بایستی تماشا کنی؟

اما تهیونگ با دستهای مشت شده و بدنی لرزون سرش رو پایین انداخت و از اتاق خارج شد.

mi.. sin♡[Kookv] Where stories live. Discover now