Part31

3.7K 381 123
                                    


همراه با موریس و دختر خوانده‌اش به سمت ورودی هولدینگ حرکت میکردند.
به آسانسور رسیدن که تنها موریس و مدلین سوار آسانسور شدند.
موریس نگاهی به جانگ کوک انداخت و گفت:

×فقط تو همراهمون بیا جاکلین، اینطوری دیگه شکی ایجاد نمیکنه.

جانگ کوک سری به نشان تایید تکان داد و به سمت افراد کم که پشت سر اون بودند برگشت.

_همگی خوب گوش کنید. دونفر پله های اضطراری رو پوشش میدند؛ دونفر آسانسور رو و باقی افراد خروجی هولیدنگ رو خیلی خوب پوشش بدید.

با تایید همه، نگاهی به یکی از بادیگارد ها انداخت و لب زد:

_ و تو مکس، از سمت پله ها به طبقه مورد نظر بیا و اونجا بمون؛ به کمکت نیاز میشه.

و سریع وارد آسانسور شد.
مقابل دونفر ایستاده بود که نگاه های سنگین مدلین رو میتونست از طریق آینه طلایی آسانسور متوجه بشه.

+تو بادیگارد ماهری هستی جاکلین!

خیلی آرام و بم جواب داد:

_ممنونم خانوم.

صدای تیک زنگی آسانسور به صدا اومد و جانگ کوک سریع خارج شد تا دو نفر پشت سرشون حرکت کنن.

میتونست مکس رو ببینه که منتظرشون بود و کماکان نفس نفس میزد.
باهم نزدیک به درب بزرگ زرشگی رنگ شدن که دوبادیگارد طوسی پوش و هیکلی درب رو پوشش میدادند.

موریس نزدیک شد و دوبادیگارد با احترام کنار رفتند و در رو باز کردند.

جانگ کوک قصد کرد تا همراهشون داخل شه اما موریس متوقف شد:

×جاکلین تو همینجا بمون.

و بدون اتلاف وقت با همراه مدلین وارد پنهت هاوس بزرگ شدن.

جانگ کوک شوکه و عصبی از اینکه اجازه به وارد شدنش نشده
هردو دستش رو محکم فشرد و زیر لب "لعنتی" گفت.

::::

با اخم روی صندلی پشت میز نهار خوری آشپزخونه نشسته بود.

نگاهی به ساعت مچی دستش انداخت و کمی تا وقت نهار نمونده بود.
بلند شد و بین وسایل آشپزخانه تونست مواد غذاییه مورد نظرش رو پیدا کنه.

گوشت قرمز رو روی تخته چوبی گذاشت و با چاقو، گوشت رو به چهار قسمت پهن کرد.

به سمت چپ آشپز خانه رفت و ادویه و روغن رو برداشت.
روغن زیتون رو به همراه نمک و فلفل سیاه و سیر لِه شده روی گوشت ریخت و با دست گوشت رو با مواد آغشته کرد تا طمع دار شه.

+امیدوارم خوب شه.

::::::

نفس‌ش رو آرام بیرون داد و بی حوصله به گوشی دستش خیره بود.

mi.. sin♡[Kookv] Where stories live. Discover now