Part 19

4K 318 54
                                    

با تعجب و شوک به جانگ کوکی که به دستش خیره بود و محکم گرفته بود:

+چ.. ون چون عمو اومد اینجا از دستم دراوردمش! همین.

دستش رو ول کرد و محکم غرید:

_زودباش دوباره بنداز داخل انگشتت عزیزم!

لبخندی زد و آرام گفت:

+جانگکوکی این عصبانیت نداشت؟ هوم. الان میپوشم لازم نیست ناراحت شی_

_امشب انجامش میدیم.

با قطع شدن حرفش باز با تعجب به جانگ کوک نگاه کرد:

+چه کاری.. رو کوک؟؟

با جدیت به چشمای درشت، ناز دار تهیونگ نگاه کرد:

_ما همسر همیم پس قطعا باید رابطه داشته باشیم... جدا از اون! ما باید بچه هم داشته باشیم عزیزم. پس هرچه زودتر این اجازه رو میده_

+من براش آماده نیستم جانگ کوک!

_چرا باید آماده نباشی عزیزم؟ معلومه آماده‌ات میکنم عزیزم آروم پیش میریم.

با لپ های گل افتاده با چشمای درشت به جانگ کوک توپید:

+جانگ کوک! محض رضای مسیح! من منظور صحبتام این نبود.... من آماده نیستم از لحاظ رابطه.. راحت نی_

_سخت نگیر عزیزم.

کلافه پرید:

+انقدر نگو عزیزم!

خونسرد به صورت تهیونگ نزدیک شد:

_پس دوست داری چی بگم عزیزم؟

اخم کرد از جانگ کوک دور شد سمت ظرفشویی رفت.

با پوزخند به پشت تهیونگ نگاه کرد:

_توی اتاق منتظرتم عزیزم.

و بلند شد از آشپزخونه خارج شد.

با اخم به لیوان بین دستاش نگاه کرد:

+من انجام نمیدم باهاش! حالا هرچقدر عزیزم عزیزم بگه.

:::::

توقع نداشت وقتی وارد اتاق میشد جانگ کوک لخت رو ببینه که فقط یک حوله دور کمر داشت و قطرات ریز درشت از بدنش چکه میکرد.

متعجب با دهانی باز شده به منظره روبه روش نگاه میکرد.

جانگ کوک به تهیونگ خشک شده نگاه کرد و پوزخند زد.
نزدیکش رفت، کمرش رو گرفت سمت خودش کشید و در رو بست.

نگاه تهیونگ هنوز روی صورتش بود بهش نگاه کرد و صورتش رو نزدیک تر برد.

بین بازوهاش گرفت و صورتش رو قاب گرفت و شروع کرد به بوسیدن.

بدون حرف..
محکم و پر اَتش میبوسید لبهایی که برای خودش بود. لبهایی که حکم سوگولی رو داشتن که براش دلبری میکرد.

mi.. sin♡[Kookv] Where stories live. Discover now