Part 5

5.8K 593 100
                                    

چک نشده×

ـــــــــــــــــــ
روی تخت دراز کشیده بود به سقف مینیاتوری اتاق نگاه میکرد
هنوز بعد این همه سال متوجه نشده بود دلیل بدرفتاری جانگ کوک چیه

چهار روز تا موعود جشن عروسی بود ولی از طرفی خیلی دلگیر بود
حتی نمیدونست چرا خانواده جئون از ال‌ای نیومدن تا تدارکات جشن رو آماده کنن

همیشه این جونگ‌گیوم و یونهی بودن بخاطر رفتار بد کوک باهاش عذر خواهی میکردن
اما اون[خودش] هیچ وقت به دل نمیگرفت چه برسه به بخشیدن کسی که دوستش داشت

به پهلو چرخید و به سمت پنجره قدی اتاقش افتاد
میتونست گنجشک هایی که روی دیوار محافظ بالکن نشسته ببینه

لبخند کوچیکی زد
جانگ کوک آدم بدی نبود... اصلا نبود
همیشه رفتار مهربانی داشت... البته به برای خودش[تهیونگ] دلیلش چیبود؟

با صدای در به خودش اومد ولی مثل سه روز گذشته ناراحت و بی حال بدون اینکه به خودش زحمت برگشتن بده اجازه ورود داد:

+بیا تو

ساسانو آرام در رو باز کرد و پچ پچ وار به یونهی تشر زد:

'یونهی! اون نمیدونه شما اومدین و از اون بدتر که کوک همراهتون نیست_

×نه نه! همراهمون اومده ولی هتل موند!

'آه یونهی این بدتره! برو کنارش بمون تموم سه روز پیش بعد جشن فارغ‌التحصیلیش توی خودشه منو چول‌هی نتونستیم کاری انجام بدیم و به تو امیدواریم که کمکمون کنی

یونهی موهای کوتاه‌، لختش رو پشت گوش زد و لبخند مهربانی به ساسانو زد سرس تکون داد
و داخل اتاق شد

تهیونگ از اینکه کسی هنوز وارد اتاق نشده و صدایی نمیاد کلافه شد:

+مامان لطفا اگه میخوایی فقط تماشام کنی تنهام بزار

×ولی من دلم نمیاد پسر به این زیبایی رو ول کنم

تهیونگ متعجب سریع بلند شد با چشمای درشت شده به یونهی نگاه میکرد:

+ملکه یونهی! واقعا اومدینن!

یونهی لبخند دندون‌نمایی زد با دستای باز روی تخت رفت و تهیونگ رو به آغوش گرفت:

×حالت چطوره کویانگی[گربه] من؟

+آه... مادرجون به من نگید کویانگی!! من اصلا شبیه کویانگی نیستم!

×ای پسره گستاخ من هنوز پیر نشدم که مادرجون صدام میکنی! اما درمورد اون حرف باید بگم، کاملا مثل گربه لوسی و خودتو به ما میچسبونی ناز میکنی! اوه! البته بیشتر به کوک

تهیونگ خجالت زده سرش رو پاییت انداخت و خندید:

+خوشحالم که زودتر اومدید.. نگران بودم که دیر بیایید..

mi.. sin♡[Kookv] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant