دست به سینه،با بی حوصلگی روی کاناپه چرم شیری رنگ نشسته بود و پاهای باز ، به مَردی که سرش توی برگه ها بود خیره بود.
_نمیخوایی حرفت رو بزنی؟؟
با آخم های درهم تنیده، غرید.
مرد سرش رو بالا گرفت و با لبخند سرش رو تکان داد:×هنوز هم مثل قبل بی حوصله و کم صبری!
چشم هاش رو چرخاند و جواب داد:
_برای چی زنگ زدی و من رو به اینجا کشوندی؟
مرد از پشت میزش بلند شد و به سمت جانگ کوک رفت و کنارش نشست .
به چشمای مرد اخمو نگاه کرد و جواب داد:×میدونی اوضاعت جدیه کوک؟متاسفم اما...بیماری کمکم درحالی پیشرفته و این خوب نیست.
جانگ کوک به دیوار مقابلش که با تابلو نقاشی تاریخی، مشهور "فریاد" خیره شد.
مرد به نیم رخ جانگ کوک نگاه کرد و ادامه داد:×میدونی که باید درمان بشی کوک؟ باید هرچه زودتر درمانی شروع کنی.
جانگ کوک اما همچنان به تابلو خیره بود پاسخ داد:
_اگر درمان رو شروع نکنم..
به تابلو مقابلش اشاره کرد و ادامه داد:
_مثل همین شخصیت روی بوم..دیونه میشم؟
مرد خنده صداداری کرد و سرش رو تکان داد ،بلند شد و دستش رو وارد جیب های روپوش سفید رنگش کرد،مقابلش ایستاد:
×شاید همین الان هم در مرحله دیوانگی باشی!
جانگ کوک سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت.
مرد با این حالت مرد آشنا بود.
با صدایی آرام و دلگرم کننده به مرد غمگین مقابل اعتمینان داد:×جانگ کوک اگه قول بدی که تمام جلساتت رو بیایی و همکاری کنی،زودتر از هرچیزی که فکر کنی درمان بشی.
وقتی دوباره سکوت مرد رو دید،اینبار دست روی نقطه ضعف مرد ،گذاشت:
×بخاطر تهیونگ!!
:::::
با مشت روی میز کوبید و فریاد زد:
×لعنت به همتون!
با حرص تمام وسایل روی میز رو پرت کرد و دوباره فریاد زد.
مرد مشکی پوش نزدیک شد و با دستهایی که درون هم قفل کرده بود و شرمساری به زبان اومد:"متاسفیم مَستر،اما مشخص نیست که جئون مدارک رو کجا قایم کردن...حتی توی کشویی که گفتید هم اثری از مدارک های مورد نطر نبود. اما تونستیم مدارکی که داشتند بر علیه شما جمع میکردن رو نابود کنیم.
×حتی اگر اون مدارک لعنت شده رو از بین نمیبردی هم هیچ وقت فاکی قرار نبود متوجه من بشن! من تورو دنبال چه چیز کوفتی فرستادم لعنتی؟؟
YOU ARE READING
mi.. sin♡[Kookv]
Romance~♡~ -ژنرال؟ هدف، موقعیت درجهات یا... دوردونهات؟ -شده قانون هم دور میزنم ولی..! از دور دونم نمیگذرم. ـــــــــــــــــــــــــــ بخشی از داستان: «میگی که تموم رفتارات علاقهاست از روی دوست داشتنه! ولی چرا حتی یکبار بهم نگفتی[دوستت دارم]؟» «حق ن...