Part 6

2K 270 14
                                    

به سمت ورودی خونه خانواده کیم رفت و به در باژ شده نگاه کرد
توقعه داشت تهیونگ رو ببینه ولی ساسانویی دید که داخل لباس مشکی سفیدش و با لخند منتظرش بود

لبخندی زد و با آرامی سلام کرد:

_سلام خانم کیم

ساسانو با لبخند هیجان زده جواب داد:

'پسرم تو قراره داماد این خانواده شی خانم کیم چیه؟؟ من مادرتم از این به بعد

جانگ کوک خندید و سری برای احترام و تایید خم کرد

وارد سالن نشیمن شد و تونست مادر، پدر و چول‌هی ببینه
تهیونگ بین جمعشون نبود..

_سلام به همه

هر سه نفر به سمتش چرخیدن و با لبخند جواب سلامش رو دادند غیر از پدرش!

"خدایا.. بالخره من تونستم دامادمو ببینم! افتخار دیدار نمیدادی فرمانده جئون.

جانگ کوک کنار چول‌هی نشست و با خنده جواب داد:

_اوه عمو جان منو بابت این بی ادبی ببخشید میدونید که شغل آدم رو واقعا درگیر میکنه

چول‌هی سری تکون داد و صدای پای دونفر شنیده شد

برگشت و یونهو و تهیونگ که با لبخند پایین میومدن رو ببینه

تهیونگ به محض دیدن جانگ کوک سریع لبخند از لباش پر کشید و از سریع به یونهو گفت:

+یونهو تو برو من تشنمه میام

یونهو سری تکون داد به جمع پیوست

جانگ کوک از اینکه تهیونگ به سمتش نیومد ابرویی بالا انداخت به تهیونگی که میرفت نگاه میکرد

" امروز که از بیرون برگشت خیلی ناراحت بود با چشمای کاسه خونیش و صورت پر اشکش... اول که پرسیدم چیشده هیچی نگفت ولی بعدش گفت آشناهای قدیمیش رو دیده و اون مسخرش کرده.. تهیونگ از وقتی فهمیده که چه موهبتی داره حساس تر شده.

جونگ گیوم با چشمایی که هیچ احساسی رو نشون نمیداد به جانگ کوکی که روبه روش نشسته بود به حرف چول‌هی جواب داد:

×حق داره.. حق داره حساس بشه و به احساساتش صدمه بزنه..

و نگاهش رو به سمت چول‌هی کشوند، ادامه داد:

×آخه میدونی رفیق قدیمی؟ هرکسی لیاقت قلب پاک و دوست داشتنی دوردونم رو نداره!

یونهی سریعا تایید کرد:

=پسر کوچولومون از بچگی مورد آزار اذیت بقیه گرفته شد با این حال هیچ وقت قلب مهربونش رو از دست نداد.

یونهو با لبخند شیطانی ادامه داد:

~داداش بزرگه، بهتره مراقب باشی داری با دوردونه این خانواده ازدواج میکنی

mi.. sin♡[Kookv] Where stories live. Discover now