قبل از ورود به خونه داشت به این فکر میکرد چه چیزی بگه که تهیونگ رو راضی که واقعا جانگ کوک با مینجی رابطه ای نداشته؟از اون دختر لعنتی هرچیزی برمیومد.
اما دیگه قرار نبود دروغ به این بزرگی رو بگه!
درب خونه رو باز کرد و با اولین چیزی که روبه رو شد
ساک و چمدان های آماده ای بودن که گذاشته شده بود.به تموم خونه نگاه کرد وقتی اثری از تهیونگ ندید به سمت طبقه بالا رفت تا به اتاقش[تهیونگ] بره.
وقتی که به اتاق نزدیک شد درب باز اتاق رو دید و صدای گریه آرام تهیونگ که پشت به اون روی تخت نشسته.
داخل رفت سریع صداش کرد.
تهیونگ با شدت سرش رو بلند کرد به جانگ کوک نگاه کرد.
با عجله بلند شد سمت خروجی اتاق رفت.
جانگ کوک که این حرکت رو دید سد راهش شد.
با دستاش شونه بازو های تهیونگ رو گرفت با اخم به صورتش نزدیک:_معلومه داره چه غلطی میکنی کیم تهیونگ؟؟
تهیونگ خودش رو تکان داد تا از حصار قوی دستای کوک بیرون بیاد وقتی تلاش هاش بی نتیجه موند با عجز و گریه صحبت کرد:
+ولم کن! اگر مینجی بهم نمیگفت... تا کی میخواستی بهم نگی عوضی؟
اخمش پررنگ تر شد.
+خب میگفتی دوستش داری قسم میخوردم که دیگه سمتت نیام کوک! فق_
_هیچ میفهمی چی میگی؟
با فریاد جانگ کوک ساکت شد به چشمای عصبی جانگ کوک نگاه کرد.
_فکر میکنی اگر با کسی بودم ازت میترسیدم و قایمش میکردم؟ زیادی خوش خیال نیستی؟
از حرفایی که شنید دلگیرتر شد.
این یعنی خیلی راحت کنارش میزاشت؟!سوالی کهدرونش ذهنش بود رو پرسید:
+این.. این یعنی اگر بخوایی کنارم میزاری؟
بدون اینکه به این سوال جواب بده میخواست برگرده که دستش کشیده شد:
+این یعنی اره نه؟
عصبی سمتش برگشت:
_بهتره چرت پرت گفتنو بزاری کنار و برگردیم پیش مین_
+نه جانگ کوک نه! هرکار بگی میکنم قول میدم! قول میدم از خونه بیرون نمیرم فقط بمونم همینجا.
نفس کشید درمونده گفت:
_تهیونگ علاقه داری جفتمون رو اذیت کنی؟ اینبار اگه بازهم اذیتت کرد به خودم بگو!
تهیونگ به آغوش جانگ کوک رفت و پیرهنشو به چنگ گرفت:
+من اینجا میمونم..انقدر بهم زور نگو!
و جانگ کوکی که غرق لذت بود. دودونه کی انقدر شیرین شده بود!؟
ناچارا قبول کرد:_باشه ولی تنها یک خطای کوچیک این اجازه رو نمیده تا تنهایی خونه بمونی.
YOU ARE READING
mi.. sin♡[Kookv]
Romance~♡~ -ژنرال؟ هدف، موقعیت درجهات یا... دوردونهات؟ -شده قانون هم دور میزنم ولی..! از دور دونم نمیگذرم. ـــــــــــــــــــــــــــ بخشی از داستان: «میگی که تموم رفتارات علاقهاست از روی دوست داشتنه! ولی چرا حتی یکبار بهم نگفتی[دوستت دارم]؟» «حق ن...