Chapter Thirteen

1.5K 189 28
                                    

"بفرما، اولین د-درس گیتارت"

هری یه لبخند دندون نما بهم زد.

"حالا میتونی ب-بهم نشون بدی؟"

"ام، ترجیحا نه"

"چرا؟"

"چون من افتضاحم هری. واضح نیست؟"

"حقیقت ن-نداره"

آه کشیدم.

"حدس میزنم یاد گرفتن 'Twinkle Little star' (یه لالایی معروف انگلیسی به اسم چشمک بزن ستاره کوچولو) خیلی هم آسون نباشه"

بهش لبخند زدم و سعی کردم موضوع رو عوض کنم و جو رو بهتر کنم، که کار کرد. یاد گرفتن اون آهنگ باعث میشد حس کنم بچه ام.

ما برای سه ساعت توی اون خونه درختی نشسته بودیم و زمان رو گم کردیم، اما خوش گذروندیم و من آرزو کردم هیچوقت تموم نشه. امروز چیزای زیادی یاد گرفتم مثل اینکه هری توی تدریس خوبه، گیتار میزنه و در آخر زدن(نواختن) Twinkle little star با گیتار به اون راحتی که فکر میکردم نیست.

"امروز واقعا بهم خوش گذشت، بازم ممنون هری!"

"مسئله ای نیست، امروز به منم واقعا خوش گذشت"

اون لبخند زد وقتی چشمامون با هم ارتباط برقرار کردن و ما تا جایی که یادمه یه مدت طولانی حفظش کردیم. یه چیزی در مورد اون باعث میشه بخوام بیشتر و بیشتر در موردش بدونم، اما قبل اینکه بتونم بفهمم تلفنش زنگ زد و این فرصتو خراب کرد. هری اونو از جیب شلوار جینش بیرون آورد و روی گوشش گذاشت.

"سلام"

اون گفت و من صدای یه زن رو شنیدم.

"ن-نگران نباش مامان. من خوبم"

اون چشماشو چرخوند و به اینکه مادرش چطور نگران شده بود لبخند زد.

"من با ویولتم"

اون با همون لبخند بهم نگاه کرد ولی این پهن تر از قبل بود. منم لبخند زدم و موهامو از تو صورتم عقب زدم. این منو یاد مادرم و اینکه چقدر از دستم عصبانیه که نرفتم خونه یا حتی بهش زنگ نزدم انداخت.

من قبلا در موردش فکر کرده بودم و تصمیم گرفته بودم اگه بهم زنگ زد جوابشو بدم، اما شارژ تلفنم تموم شد. مطمئنم اون اینو فهمیده چون میدونه من همیشه یادم میره قبل از مدرسه رفتن شارژش کنم، گاهی اوقات بدون اون میرم مدرسه.

"ل-لطفا بهش بگو تقصیر منه و متاسفم"

من با گیجی به هری نگاه کردم و اون آه کشید.

"ممنون، ما الان میایم! خ-خداحافظ"

اون تلفن رو قطع کرد و بهم نگاه کرد.

"مشکل چیه؟"

من پرسیدم.

"حسابی بهم بدهکاری"

Violet | CompleteNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ