Chapter Twenty five

1.2K 135 30
                                    

چیزی که همین الان دارم بهش فکر میکنم اینه که، اَکه‌هی این چه جهنمیه؟ یه دقیقه بهم نگاه کرد و بعد منو بوسید. و منم بوسیدمش، که این بیشتر سورپرایز کننده و شوک ‌آوره چون من هیچوقت فکر نمی‌کردم بتونم ببوسم.

اون خیلی گیج کننده بود، به من گفت قرار نذاشته یا درباره‌ اش فکر هم نکرده، بعد ازم درباره‌ی اینکه اگه بخواد از سارا برای بیرون رفتن درخواست کنه پرسید. به من گفت که باید از من دور بشه، بعد منو بوسید؟

"لطفاً، ذهنتو سر و سامون بده!"

به خودم توی آینه غر زدم. عصبانیم، اما خوشحالم. چون:
1. هری رو بوسیدم، چیزی که توی لیستم بود.
2. اولین بوسه ا‌م رو داشتم! و این خیلی شیرین و دوست داشتنی بود درست همونجوری که تصورش کرده بودم.

اما عصبانیم چون اون هر روز بیشتر و بیشتر منو گیج می‌کنه. اون نیاز داره بفهمه چی میخواد.

چیزی که من می‌خوام اونه، این چیزیکه می‌دونم!

توی سکوت از جنگل برگشتیم، هیچ کدوم بعد از بوسه حرف نزدیم، حتی بهم نگاه هم نکردیم. من نمی‌خواستم اون لحظه رو خراب کنم، و حدس می‌زنم اونم نمی‌خواست.

شاید پشیمونه؟ امیدوارم نباشه.

چون اگه پشیمون بشه این منو خیلی می‌رنجونه، واقعاً امیدوارم همه چی رو بفهمه. اما واقعا امیدوارم که اون چیزی به کسی نگه. به ال نمیگم چون اون مثل همیشه دیوونه بازی درمیاره.

و مطمئنم اون به جی نمیگه. حرف جی شد، کنجکاو شدم که چرا اون فکر کرد ما قرار میذاریم؟ این خنده داره، هیچوقت این شکلی درباره‌ی جی فکر نکرده بودم.

اگرچه که این روزا اون متفاوت و عجیب رفتار میکنه، من متعجبم چرا. شاید فردا توی مدرسه باید باهاش حرف بزنم، یا میتونیم بعد از مدرسه با هم درس بخونیم. این بهتره.

****

"هی جی! منتظرم بمون"

داد زدم، پسر مو مشکی راه رفتن رو متوقف کرد و چرخید. وقتی منو دید لبخند زد و دستشو تکون داد.

"هی خوشگل"

سرخ شدم. این عجیبه، من هیچوقت توسط جی سرخ نشده بودم یا اون هیچوقت منو 'خوشگل' صدا نزده بود.

"های، اون... نرمال نبود."

من گفتم. شروع کردیم به سمت بیرون راه رفتن.

"چی؟"

"تو قبلاً هیچوقت منو خوشگل صدا نزده بودی."

آهسته خندیدم.

"مثل اینکه نیاز بود گفته بشه"

ابروهامو بالا انداختم.

"این یه حقیقت درباره‌ی توئه، تو همیشه زیبایی"

Violet | CompleteWo Geschichten leben. Entdecke jetzt