Chapter Fifteen

1.4K 196 22
                                    

"هری داری منو کجا میبری؟"

"ن-نترس."

"تو میدونی من از ارتفاع میترسم."

"اما این اونقدرا هم بلند نیست، ویو."

من بهش طوری نگاه کردم که انگار "داری باهام شوخی میکنی؟"، ما تو بلندترین نقطه ی خونه اش بودیم. شب دیروقت بود و ستاره ها تو آسمون مثل کهکشان بودن، اونا خیلی زیاد بودن و چون دیروقت بود محله تاریک بود.

من خیلی از ارتفاع میترسیدم، این یه ترسی بود که داشتم. هری دستمو محکم گرفته بود و راهنماییم کرد که کجا بشینیم. اون خیلی مراقب بود و نگاه میکرد که کجا میریم پس نمیوفتیم.

"اگه من بیوفتم، تو رو هم با خودم میکشم پایین، بهتره اینو بدونی."

من اینو گفتم و باعث شدم اون پوزخند بزنه.

"من اهمیت نمیدم."

من خوشحال بودم که مشکل لکنتش کم کم داشت بهتر میشد. راه حل الآنش این بود که جواب های کوتاه بده، یا شمرده و آروم حرف بزنه. درسمون خیلی خوب پیش رفته.
ما نشستیم و اون بهم یه قوطی سودا داد.

"کی اینو برداشتی؟"

من با تعجب ازش پرسیدم، اون پوزخند زد و در سوداش رو باز کرد.

"قبل از اینکه تو بیای. من فکر کردم ت-تو دوست داری تو این هوای مطلوب تو شب، وقتی ستاره های ز-زیبا رو میبینی یه چیزی بخوری."

اون آروم گفت تا جلوی لکنت داشتنشو بگیره.

من بهش لبخند زدم که چقدر سخت تلاش میکنه و موفق میشه، اون جوابمو با یه لبخند وقتی داشتم به آسمون آبی بالا سرمون نگاه میکرم داد. این شب واقعا قشنگی بود، اگه بخوام صادق باشم تمام شبایی که با اون(هری)میگذرونم قشنگن. اون هیچوقت تو سورپرایز کردن یا خوشحال کردنم شکست نخورد.

من به چیزایی که ال و جی گفتن فکر کردم و حق با اونا بود، من تغییر کردم، به یه آدم بهتر و هری قسمتی از تغییرم بود. اون بهم کمک کرد همونطور که من تو درس ها و لکنت زبانش بهش کمک میکردم، این همش تلاش های سخت اونه.

قبل از اینکه اون بیاد من یه دختر آروم بودم که مینشست رو نیمکت و فقط با 3 نفر حرف میزد، دوستاش و معلم مورد علاقش. اما الان من دختری ام که تو مدرسه میشناسنش. کسی که رفت پارتی، با اینکه فقط 2بار بود.

"چی تو سرته؟"

هری ازم پرسید و سکوت رو شکست. من آه کشیدم و شونه هامو انداختم بالا.

"چی تو سرمه... هممم."

در قوطی سودام رو باز کردم و یه قُلُپ ازش خوردم.

"دارم راجب زندگی فکر میکنم."

"راجب چیه ز-زندگی؟"

"اینکه چطور تو یه ثانیه میتونه عوض شه، بطور مثال زندگی من."

Violet | CompleteDove le storie prendono vita. Scoprilo ora