Chapter Thirty Nine

955 126 17
                                    

ویولت

وقتی به کسی اعتماد میکنی و حاضری بخاطرش زندگیتو بدی، دوست داری هرچیزی که مربوط به تو هستش روهم نشونش بدی
من قصد داشتم یه کار....متفاوت انجام بدم
نمیدونم، ولی این برای من مثل برداشتن یه قدم جدید بود

من تابه حال هیچوقت هیچکدوم از کارهای هنریمو به کسی نشون ندادم، درست مثل هری

ولی اون به اندازه کافی بهم اعتماد کرد که بهم نشونشون بده (کارهای هنریشو)، گرچه که اون نمیدونست من قبلا دیدمشون وقتی با ال دزدکی رفته بودیم تو اتاقش.

این هم یه ایده بد بود هم یه ایده خوب
بد بخاطر اینکه من دارم تمام احساساتمو به اشتراک میزارم، و خوب برای اینکه من خوشحالم که ما باهم دیگه روراستیم

"کجا د- داری م-منو میبری، ویو؟" بهم لبخند زد وقتی که دستشو گذاشتم تو دست خودم و لبخند زدم
ما تا زمانی که برسیم راه رفتیم، و اون تای ابروهاشو بالا انداخت
"اینجارو یادته؟"

"پ-پارکی که ک-کنار خ-خونه هامونه؟" در حالی که میخندید پرسید، من بازیگوشانه نگاهش کردم

"و جایی که شروع کردیم‌ همدیگرو بهتر بشناسیم، یادمه"

"خوبه"

"و-ولی چرا ما اینجاییم؟"

"میخواستم یچیزی رو نشونت بدم" من با لبخند اینو گفتم

طرحامو از کیفم در اوردم
اخم کرد
روی همون جایی که خیلی وقت پیش نشسته بودم نشستم و هریم اومد و کنارم نشست

"ا-اینا ن-نقاشی های توعه"

"اوه، آره" لبخند زد، "من بهت اعتماد کردم و میخوام بهت نشونشون بدم. تو به من نشونشون دادی و حالا نوبت منه"

"خب تو شانس منو برای د-دزدکی به ا-اتاقت ر-رفتنو نابود کردی" اون به شوخی گفت

بازیگوشانه زدمش ولی سرخ شدم ( از خجالت)
اون خنده ای سر داد "کامان این ب-بامزه و...غ-غیر عادی بود" بلند تر خندید. خدایا من عاشق خندیدنشم

"بسه!" من نالیدم
"م-من ه-هیچوقت نمیدونستم که ت-تو قادر به همچین کارایی ه-هستی"
"اون ایده ال بود"
"بازم. تو منو سورپرایز کردی ویولت"
با خنده سرمو تکون دادم و بعد اولین نقاشی که کشیده بودم رو دراوردم. اون موقع فقط ۶ سالم بود

و بعد از اون طرحای دیگرو و من خیلی مضطرب بودم
میدونم مثل اون تو نقاشی خوب نیستم ولی امیدوارم ازشون خوشش بیاد

هنر اون خیلی خیلی بهتره، با دیدنش فکر میکنی که یه عکسه. همچنین هر طرح میتونه یه حس متفاوت و خوبی رو بهت القا کنه
هنر اون تورو زنده، خوشحال، غمگین و سردرگم میکنه فقط در یک لحظه!

اون هنر رو به عنوان دفتر خاطراتش استفاده میکنه، دفتر خاطره ای که توش چیزی که هرروز، هر لحظه و هر دقیقه حس میکنه رو میکشه بجای نوشتنش

Violet | CompleteOnde histórias criam vida. Descubra agora