ویولت
وقتی به کسی اعتماد میکنی و حاضری بخاطرش زندگیتو بدی، دوست داری هرچیزی که مربوط به تو هستش روهم نشونش بدی
من قصد داشتم یه کار....متفاوت انجام بدم
نمیدونم، ولی این برای من مثل برداشتن یه قدم جدید بودمن تابه حال هیچوقت هیچکدوم از کارهای هنریمو به کسی نشون ندادم، درست مثل هری
ولی اون به اندازه کافی بهم اعتماد کرد که بهم نشونشون بده (کارهای هنریشو)، گرچه که اون نمیدونست من قبلا دیدمشون وقتی با ال دزدکی رفته بودیم تو اتاقش.
این هم یه ایده بد بود هم یه ایده خوب
بد بخاطر اینکه من دارم تمام احساساتمو به اشتراک میزارم، و خوب برای اینکه من خوشحالم که ما باهم دیگه روراستیم"کجا د- داری م-منو میبری، ویو؟" بهم لبخند زد وقتی که دستشو گذاشتم تو دست خودم و لبخند زدم
ما تا زمانی که برسیم راه رفتیم، و اون تای ابروهاشو بالا انداخت
"اینجارو یادته؟""پ-پارکی که ک-کنار خ-خونه هامونه؟" در حالی که میخندید پرسید، من بازیگوشانه نگاهش کردم
"و جایی که شروع کردیم همدیگرو بهتر بشناسیم، یادمه"
"خوبه"
"و-ولی چرا ما اینجاییم؟"
"میخواستم یچیزی رو نشونت بدم" من با لبخند اینو گفتم
طرحامو از کیفم در اوردم
اخم کرد
روی همون جایی که خیلی وقت پیش نشسته بودم نشستم و هریم اومد و کنارم نشست"ا-اینا ن-نقاشی های توعه"
"اوه، آره" لبخند زد، "من بهت اعتماد کردم و میخوام بهت نشونشون بدم. تو به من نشونشون دادی و حالا نوبت منه"
"خب تو شانس منو برای د-دزدکی به ا-اتاقت ر-رفتنو نابود کردی" اون به شوخی گفت
بازیگوشانه زدمش ولی سرخ شدم ( از خجالت)
اون خنده ای سر داد "کامان این ب-بامزه و...غ-غیر عادی بود" بلند تر خندید. خدایا من عاشق خندیدنشم"بسه!" من نالیدم
"م-من ه-هیچوقت نمیدونستم که ت-تو قادر به همچین کارایی ه-هستی"
"اون ایده ال بود"
"بازم. تو منو سورپرایز کردی ویولت"
با خنده سرمو تکون دادم و بعد اولین نقاشی که کشیده بودم رو دراوردم. اون موقع فقط ۶ سالم بودو بعد از اون طرحای دیگرو و من خیلی مضطرب بودم
میدونم مثل اون تو نقاشی خوب نیستم ولی امیدوارم ازشون خوشش بیادهنر اون خیلی خیلی بهتره، با دیدنش فکر میکنی که یه عکسه. همچنین هر طرح میتونه یه حس متفاوت و خوبی رو بهت القا کنه
هنر اون تورو زنده، خوشحال، غمگین و سردرگم میکنه فقط در یک لحظه!اون هنر رو به عنوان دفتر خاطراتش استفاده میکنه، دفتر خاطره ای که توش چیزی که هرروز، هر لحظه و هر دقیقه حس میکنه رو میکشه بجای نوشتنش
VOCÊ ESTÁ LENDO
Violet | Complete
Fanfic"چرا همیشه بهم زل میزنی؟!" "چو_چون تو خو_خوشگلی." ویولت یه دختر خجالتی بود که هری عاشق کشیدنش بود. هری پسری با لکنت زبانه که ویولت عاشقش شده.. Copyright All Rights Reserved @londonstars [ Persian Translation ] (Harry Styles...