"لعنت به این، خیلی خسته ام! بیا یکم استراحت کنیم"
جی بعد از غرغر کردن گفت. ما دو ساعت کامل درس خوندیم، اما من روی هیچی تمرکز نداشتم.
'اون واسه ات خوب نیست'
این اصلا چه معنی داشت؟ چرا هری برای من خوب نیست؟ من جوابش رو ندادم و تمام مدت ساکت موندم. فکر کردم و عصبانی بودم. البته که نسبت به سارا حسود و از دست هری عصبانی بودم، اون داره با من چه بازی ای میکنه؟
نه، نه. قطعاً نه، منظورم اینکه این هریه. بهش اعتماد دارم، اون شبیه بقیه نیست.
"ویولت؟ اصلا صدامو میشنوی؟"
با حواس پرتی نگاهش کردم.
"ها؟"
جی آه کشید.
"متاسفم، با یه چیزایی... توی سرم مشغول بودم."
من گفتم. جی بهم نزدیکتر شد و سر تکون داد.
"من اون چیزا رو میدونم"
اون گفت و من اخم کردم.
"هری و سارا، درسته؟"
سرمو تکون دادم.
"نه"
ابروهاشو بالا انداخت.
"دروغگو"
"من گرسنمه، بیا یه چیزی بخوریم"
"ما فقط یه اسنک داشتیم، ویو"
پوزخند زد.
"دو ساعت گذشته، و تو منو میشناسی. من خورنده هستم" (از کلمهی eater استفاده شده که معادل خاصی نداره.)
"این به تو نمیخوره، با اینکه داری از لاغری میمیری."
من خندیدم، و اون لبخند زد. رفتم توی آشپزخونه و دم یخچال تا دنبال یه چیز خوردنی برای هردومون بگردم.
"میدونی"
برگشتم سمت جی وقتی شروع کرد به حرف زدن.
"من عاشق اینم که تو رو بخندونم، تو رو شاد ببینم."
لبخند زدم. خوشحالم که اونو دارم.
"ازت ممنونم، جی"
یه سری غذای مونده از شام دیشب رو آوردم و توی مایکروویو گذاشتم.
"خوشحالم که تو رو توی زندگیم دارم، نمیدونم بدون تو باید کجا میبودم."
"واقعاً؟"
لبخند زد و چند قدم نزدیکتر شد. اون خیلی به من نزدیک بود اونقدری که میتونستم نفسش که به صورتم میخورد رو حس کنم. این اوّلین باری بود که متوجه عطرش میشدم، چیزی که خیلی عاشقانه و مردونه، اما متفاوت با مال هری بود.
یه دقیقه صبر کن، چرا اون خیلی نزدیکه؟ (چون دور نیست😐 )
"آره، به عنوان یه دوست و یه برادر"
YOU ARE READING
Violet | Complete
Fanfiction"چرا همیشه بهم زل میزنی؟!" "چو_چون تو خو_خوشگلی." ویولت یه دختر خجالتی بود که هری عاشق کشیدنش بود. هری پسری با لکنت زبانه که ویولت عاشقش شده.. Copyright All Rights Reserved @londonstars [ Persian Translation ] (Harry Styles...