Chapter Nine

1.6K 220 11
                                    

" ویولت ، مشکل چیه؟ "

جیک دوباره با نگرانی پرسید ، من بهش جواب ندادم. داشتم به هری نگاه میکردم ، میدونم این به من ربطی نداره ، ولی من شگفت زده بودم که اون چطور اون دختر رو میشناسه. من فکر میکردم هری به جز ما هیچکسو نمیشناخت. برگشتم سمت جیک و اون بهم لبخند زد.

"من بهتره برم ، نباید دیر کنم. آممممم ، مرسی برای اینکه پیشم موندی و باهام حرف زدی "

من بهش گفتم و اون سرشو تکون داد.

" اشکالی نداره ، تو هم مرسی! "

لبخند زد. برگشتم تا برم ولی قبل اینکه بتونم بازمو گرفت.

" ما قرار دوباره همدیگه رو ببینیم؟ "

" شاید؟ من واقعا نمیدونم "

" ویولت؟ "

یکی حرفمو قطع کرد و اون لحجه غلیظ متعلق به هری بود. اون تصمیم گرفته بود بعد از اینکه قولشو شکوند ما میتونیم برگردیم. اون بهم دروغ گفت و رفت با اون دختر حرف بزنه؟

چشمای جیک پشت سرمو نگاه کردن تا هری رو ببینه و من به طرف هری برگشتم.

" هی ، آممم این هری دوستمه و این هم جیکه "

من گفتم و جفتشون رو بهم معرفی کردم ، اونا بهم دست دادن و جیک به طرف من برگشت.

" خب ، من برم و دنبال دوستام بگردم "

اون گفت و هری کنار من وایستاد.

" از آشناییت خوشحال شدم هری. خداحافظ ویولت "

" خداحافظ جیک "

من دستمو براش تکون دادم و بعد از اینکه رفت برگشتم سمت هری چون خیلی ساکت بود و حتی وقتی با جیک دست داد هم یه کلمه حرف نزد.

" خب ، تو کجا بودی؟ "

" م- من رفتم د- دستشویی همونطور که گفتم "

اون داشت دروغ میگفت؟

" ا- این شلوغ بود "

من سرمو تکون دادم و به هیچ وجه قانع نشدم ؛ من با چشمای خودم دیدم که با اون دختر حرف زد و بغلش کرد.

" من میخوام برم ، بیا دنبال جی و ال بگردیم "

اون سرشو تکون داد و ما رفتیم داخل. ما دنبالشون گشتیم تا اینکه پیداشون کردیم. جی داشت نوشیدنی میخورد و ال هم همینطور ، ولی در حین رقصیدن.

" بچه ها بیاین بریم "

هری بین موزیک که صدای خیلی بلندی داشت داد زد.

" چرا؟ پارتی تازه شروع شده "

ال مثل یه بچه ناله کرد. میدونستم بردن اونا از پارتی کار سختیه و الان مجبور بودم با ال که مثل یه دختر بلوند مست و احمقه کنار بیام.

شب طولانی به نظر میرسید.

***

" مرسی که تا خونه باهام اومدی "

من وقتی رسیدیم خونه به هری گفتم ، این واقعا سخت بود که ال رو سوار ماشین کنیم ، ولی جی کمتر مست بود و ال رو برد خونه.

" اشکالی نداره "

" میتونم یه چیزی بپرسم؟ "

نتونستم جلوی خودمو بگیرم. اون سرشو تکون داد تا من ادامه بدم.

" اون دختری که باهاش بودی کی بود؟ "

میدونم اون دختر رو قبلا یه جا دیدم ؛ اون خیلی آشنا به نظر میرسید. چشمای هری گرد شدن ولی اونقدرا هم شکه شده به نظر نمیرسید.

" منظورت سا- "

" ویولت؟ شیرینم؟ " (ای باباااا)

صدای مامانم وقتی در رو باز کرد حرفشو قطع کرد.

" هی ، هری! "

مامانم بهش لبخند زد و اونم مودبانه جواب لبخندش رو داد.

" سلام خانوم جیمز "

اون بهش نگاه کرد.

" من باید برم ؛ الان واقعا دیره. فردا میبینمت "

من سرمو تکون دادم. خیلی از مامانم ممنونم که قبل از اینکه هری حرفشو تموم کنه و توضیح بده حرفشو قطع کرد. ولی مکالممون هنوز تموم نشده بود ، من مطمئنم.

***

" من واقعا واقعا مست بودم؟ "

ال وقتی داشتم وسایلامو تو لاکرم میذاشتم ازم پرسید. من با خنده سرمو تکون دادم.

" آره ، ولی نگران نباش من به خوبی ازت مراقبت کردم "

" آوو ، مرسی عزیزم! "

اون منو محکم بغل کرد بعد راجب به کاری که باید انجام بده حرف زد و رفت سر کلاسش. من داشتم زودتر میرفتم سر کلاس بعدیم که هری اومد.

" هی ویو "

من وایستادم ، فکر کردم اون میخواد باقی صحبت دیروزمون رو ادامه بدیم. هرچند من نمیدونم چرا انقدر اهمیت میدادم ؛ من از کنجکاویم متنفرم. ولی تعجب کردم که چرا دروغ میگفت ، چون داشت میگفت و چرا اینکارو میکرد؟ اون کار لازم نبود.

" هی ، هری "

" خ- خب ، راجب به صحبت دیروزمون. ا- اون دختر اسمش سارا بود. اون مست بود و من فقط داشتم کمکش میکردم. اون دلیل این بود که دیر کردم ن- نه چیز دیگه ای! "

" ولی تو گفتی دستشویی شلوغ بود "

" ا- این بود ، ولی اون دلیل شماره یک بود و- و من برای شکستن قولم م- متاسفم "

اون اخم کرد.

" من ن- نباید تو رو تنها به حال خودت رها میکردم "

" هری تو اینکارو نکردی "

من هر کلمه ای رو که گفت باور کردم و بخشیدمش ولی این عجیب بود ؛ من هیچکس رو انقدر سریع نمیبخشم. چرا انقدر سریع اونو بخشیدم؟ خب ، حق با من نیست که عصبانی بشم. هری فقط یه دوسته و من باورش داشتم. هیچ چیز اشتباه نبود.

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

رای و کامنت یادتون نره.

All the love. L

Violet | CompleteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora