forty four

3.8K 695 173
                                    

niazkilam: لی...ام

niazkilam: لی...ام..کمـ..کم کن

niazkilam: من همین الان بهت نیاز دارم بهت نیاز دارم بهت نیاز دارم خواهش میکنم خوب باش خواهش میکنم خوب باش

fakeliampayne: اوه وااو وااو چی شده؟

niazkilam: من فقط...همین الان...بدترین خواب زندگیمو دیدم، من باید همین الان پیشت باشم تا مطمئن شم حالت خوبه یا نه

fakeliampayne: من خوبم لاو، همه چیز رو به راهه اون فقط یه خواب بوده

niazkilam: توی لعنتی مردی

niazkilam: تو مثل حدید تومور مغزیتو از من پنهون کردی

fakeliampayne: جی جی؟

fakeliampayne: تا جایی که اطلاع دارم وضعیت جسمم کاملا رو به راه و سالمه و تا صد و سه سالگی عمر میکنم

niazkilam: لعنتی اون خواب حال منو افتضاح کرد، ازش متنفرم متنفرم که مرده من خیلی دلم براش تنگ شده لیام من دلم براش تنگ شده و این منو داغون میکنه دلم براش تنگ شده دلم براش تنگ شده دلم برای بهترین و تنهاترین دوست زندگیم تنگ شده

fakeliampayne: زین :(( نفس عمیق بکش، همه چیز درست میشه، میدونم این اذیت میکنه ولی تصور کن که اون چقدر درد کشید، من مطمئنم که اون الان خوشحالتره و داره از اون بالا تورو نگاه میکنه، تو همین الان قلب منو شکستی و خب نمیتونم تصور کنم که اون الان چه حسی داره

niazkilam: من یه آدم لعنتی ام

niazkilam: توی عوضی درست همونطور که اون مرد مردی و من در حالی که داشتم در حد مرگ گریه میکردم از خواب پریدم، خواهش میکنم نمیر من به جز تو هیشکیو ندارم خواهش میکنم نرو خواهش میکنم نرو

fakeliampayne: بیبی، من جایی نمیرم

fakeliampayne: انقدری تورو دوست دارم که نخوام جایی برم

niazkilam: قفپمنکنتسثسیسح

fakeliampayne: میتونی درمورد خاطرات خوبی که با جی جی داشتی حرف بزنی تا حالت بهتر شه؟

niazkilam: فکر کنم بتونم

niazkilam: اون همیشه درمورد کتابایی که میخوند برام حرف میزد، اون خیلی کتاب میخوند، من میخواستم یه کتاب براش بنویسم ، قبل از اینکه بمیره، ولی... آره... اون شخصیت های فرعی رو بیشتر از اصلیا دوست داشت، واقعا درگیر داستانا میشد و این برای من شگفت انگیز بود که ببینم چقدر لا به لای داستانا گم میشه

niazkilam: اون یه بار منو به سفورا برد و ما تقریبا دو ساعت اونجا بودیم، و یادمه رژ لبی که برای تست پشت دستش مونده بود مثل نقاشی ون گوگ شده بود

*سفورا یه برند و فروشگاه لوازم آرایشه*

niazkilam: اون چیرلیدر بود، نمیدونم بهش اشاره کرده بودم یا نه، اون اومد پیش من و مکالمشو با زبان اشاره شروع کرد و اون حالت گاردی که به خودم گرفته بودمو از بین برد چون هیچکس تاحالا قبل از اون باهام حرف نزده بود، بهم گفت میخواد باهام دوست بشه چون منو دور و بر مدرسه دیده بود و فکر میکرد من چیزی تو خودم دارم که جی جی نامشهور رو کنترل میکنه

niazkilam: اوه من یه ماجرای خنده دار دارم

niazkilam: اون با یکی تقریبا قرار میذاشت اما نه در اون حد جدی چون همیشه بین من و بقیه ، من رو انتخاب میکرد

fakeliampayne: خیلی شیرینه

niazkilam: میدونم ولی گوش بده

fakeliampayne: 👂

niazkilam: با این پسر قرار میذاشت و یه بار وقتی که داشت آماده میشد از اتاق آرایش یا هرچیزی که اسمش هست دویید بیرون

niazkilam: و پسره اومد و خیلی سفت بغلش کرد

fakeliampayne: اوووووه شتتتت فهمیدم چه اتفاقی افتااااد

niazkilam: آرایشش مالید به پیرهن سفید پسره و جی جی برگشت نگام کرد و دوتامون ترکیدیم از خنده

niazkilam: و چون مدلی که من میخندم بدون صدائه و فقط بدنم میلرزه پسره اینجوری بود" این داداشمون بدجوری اشتباه زده" و جی جی کل شب استرس این رو داشت که پسره متوجه آرایش رو لباسش بشه

niazkilam: و دیگه هیچوقت باهاش حرف نزد چون خجالت میکشید

niazkilam: وااای اون خیلی کم میخندید و وقتی خجالت میکشید دماغشو چین میداد

fakeliampayne: کاش میشناختمش اون خیلی فوق العاده به نظر میرسه

niazkilam: اون بهترین بود

niazkilam: تو درست میگفتی من الان حالم بهتر شده

fakeliampayne: تو فقط باید به خاطرات خوبتون بیشتر از خاطرات بدتون فکر کنی

niazkilam: میشه یه چیز افتضاحو بگم؟؟

fakeliampayne: چرا که نه؟

niazkilam: خب مثلا

niazkilam: نمیدونم چجوری توضیحش بدم

niazkilam: من احساس میکنم که یه فرشته محافظ دارم

niazkilam: و جی جی داشت امتحانش میکرد و تو بهتر هستی

niazkilam: چون هرچقدرم که جی جی رو دوست داشته باشم ولی احساس میکنم تو برای من اینجا هستی و اون فقط اشتباه انتخاب شده بود یا یه چیزی مثل این. مرگ اون به بهشت رسید چون اون آدم مناسبی برای من نبود، ولی تو هستی

fakeliampayne: این افتضاح نیست

fakeliampayne: اتفاقا خیلی فکر قشنگیه

fakeliampayne: من فرشته نیستم ولی حتی خدایان هم نمیتونن ما دوتارو از هم جدا کنند

*خوار نکته😭😭😭*

niazkilam: فاک من عاشقتم

pretty boy (Persian Translation)Where stories live. Discover now