niazkilam: هی
fakeliampayne: سلام! قضیه اون گروپ چتی که نایل زد و قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم پرتم کرد بیرون چی بود؟
niazkilam: هیچی نبود بابا یه چرتی بود دیگه
niazkilam: چطوری؟
fakeliampayne: خوب😊 پرتی بوی من چطوره؟
niazkilam: لعنتی سفت شدم
niazkilam: خوبم
niazkilam: میخواستم یه چیزی بت بگم
fakeliampayne: بفرما
niazkilam: خب پس هیجان زده نشیاا
niazkilam: منظورم اینه که، میدونم که این خیلی واضحه و تو اینو میدونی چون هر کی تو این دنیاس میدونه و من کاملا مطمئنم که وقتی بهت بگم تو خوب رفتار میکنی ولی من هنوزم میترسم چون
niazkilam: این لعنتی خیلی ترسناکه و من حتی مطمئن نیستم میخوام اینکارو انجام بدم یا نه
niazkilam: فاک به همه ی اون خونه های شبح زده
niazkilam: یا فیلمای ترسناک
niazkilam: یا سقوط آزاد
niazkilam: نه!!! اصن هیچ چیز نمیتونه با این ترس فلج کننده ی ناشی از اعتراف مقایسه بشه
niazkilam: یه جوریه انگار زندگی هیچوقت نمیخواد تو این حرفو بزنی
niazkilam: در غیر این صورت اصلا ترسناک نمیشد
niazkilam: انگار اون کوپید کوچولوی مسخره از ترس ریده به خودش
*کوپید یا کاپید که نمیدونم تلفظش چجوریه از اون فرشته کون لختاس که خدای یونانی ها به حساب میان😂😂*
niazkilam: اون فاکر عوضی حتما الان رو اون کون بالدارش نشسته و با اون تیرکمون قلب دارش و کهنه ی گوهیش داره به استرس من هرهر میخنده
niazkilam: اون دستای فاکیشم حتما دور اون دیک کوچولوشه چون کینکش ترسیدن منه
niazkilam: فرشته ی کونیه کثیف وات د هل
fakeliampayne: زین
fakeliampayne: داری هذیون میگی لاو
niazkilam: اوه ببخشید شت من استرس گرفتم تو هنو با این اخلاقم آشنا نشدی
niazkilam: فاک به نایل واقعا فاااااک به همه دوستا اینا همش عذاب الهیهههه
niazkilam: خیلی خب... مثلا...من یه جوراییfakeliampayne: ادامه بده
fakeliampayne: دو دقیقس داری تایپ میکنی چی میخوای بهم بگی
fakeliampayne: چیز بدیه؟؟
fakeliampayne: زییییییین تو داری خییییلی طولانی حرف میزنییی دارم میترسممممم
niazkilam: اوه ببخشید من فقط داشتم خفه میشدم و رفتم تا آب بخورم
fakeliampayne: اوه شت حالت خوبه؟
niazkilam: آره آره خوبم
fakeliampayne: خب چی میخواستی بگی؟
niazkilam: خب راستش
niazkilam: اممم
niazkilam: من واقعا واقعا
niazkilam: اممم
niazkilam: من
niazkilam: از نایل متنفرم
niazkilam: این اعتراف منه
fakeliampayne: اوه؟
fakeliampayne: من فکر میکردم شما دوتا با هم اوکی این :/ چه اتفاقی افتاده؟ باهات کاری کرده؟ باید دوستیمو باهاش تموم کنم؟؟؟
niazkilam: نههههه نه کاری نکرده من فقط از اون حرومزاده ایرلندی متنفرم
niazkilam: فکر کنم کم کم دارم میفهمم که بهم میگفتی از دوستات متنفری ولی دوسشون داری
fakeliampayne: اوه خیلی وقتا اینجوری میشه
fakeliampayne: من چی؟ از منم متنفری ولی دوسم داری؟
niazkilam: نه
niazkilam: دوست دارم
niazkilam: تمام
niazkilam: بدون هیچ ویرگولی
niazkilam: و اما و اگری
niazkilam: فقط دوست دارم تمام
fakeliampayne: منم فقط دوست دارم تمام
أنت تقرأ
pretty boy (Persian Translation)
أدب الهواة[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: لیاقت تموم ستاره های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1