seventy six

3.7K 640 162
                                    


harrystyles: کجایی

niazkilam: تو تخت

harrystyles: چرا

niazkilam: چون ساعت نه صبحه، کجا قراره باشم؟

harrystyles: خونه لیام مثلا؟ ولی خب من الان اونجام و تو نیستی

niazkilam: وات د فاک چرا باید انقدر زود خونه لیام باشم

harrystyles: من فقط حدس زدم که شما دوتا با همدیگه رفتید خونه تا بیشتر همدیگه رو رنگ کنید

niazkilam: نوچ ¯\_(ツ)_/¯

harrystyles: حالا میای اینجا؟

niazkilam: فکر نکنم دعوت باشم

harrystyles: خیلی احمقی، معلومه که تو دعوتی

harrystyles: من الان کنارش نشستم، اون نگرانه که نخوای ببینیش

niazkilam: میخوام، ولی مطمئن نیستم که آماده باشم

harrystyles: چرا

niazkilam: چون اون لیامه

niazkilam: اون خیلی برام معنی داره و من میترسم که ناامیدش کنم

harrystyles: زین مالیک، وات د هل، اون لیامه، قرار نیست تورو بترسونه، تو از بین بقیه مردم باید بدونی که اون مثل هممون یه بچه پرروئه، واقعا دلیلی برای ترسیدن وجود نداره

niazkilam: ولی اون خیییییییلی خوشگله

harrystyles: موافقم، ولی توئم هستی، مشکل چیه پس؟

niazkilam: ولی من نیستم

harrystyles: اگه همین الان خفه نشی و کونتو بلند نکنی نیای اینجا میام و حسابی باهات دعوا میکنم

niazkilam: من اصن باید چیکار کنم؟؟ بیام تو و وانمود کنم دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده؟

harrystyles: گزینه ای غیر از این داری؟

harrystyles: نمیشه که برای همیشه ازش دوری کنی، و من میدونم توی لعنتی همونطور که اون میخواد ببینتت داری میمیری تا ببینیش

niazkilam: نمیدونم، نگرانم

harrystyles: خب، بهتره که تا ده دقیقه دیگه آماده باشی

niazkilam: وات د فاک چرا

harrystyles: چون لویی تو راهه و میخواد بیارتت اینجا

niazkilam: از همتون متنفرممممممم

زین نمیتونست کاری جز موافقت بکنه،هیچ راهی نداشت تا اعتراض کنه و با لویی دعوا کنه، وقتی لویی برای یه کاری انتخاب میشه، ماموریتشه تا اونو به اتمام برسونه، زین میدونست هیچ جوره نمیتونه خودشو خلاص کنه

لویی در عرض ده دقیقه به محل موردنظرش رسید، با پاش در خونه رو کوبید و خیلی سریع پرید تو اتاق زین

pretty boy (Persian Translation)Where stories live. Discover now