سلام من پریسا عم...راستش بعد از صدو خورده ای فنفیک زیام و حدود دیویست تا رمان خوندن و یکمم علاقه ب نوشتن فک کردم ی داستان بنویسم...
این اولین کارمه و خب اگه استقبال نشه ازش احتمالا آخرین کارمم بشه!(بلخره همه استعداد نویسندگی ک ندارن ولی شانسشونو باید امتحان کنن:) )
و اینکه ایده اینو خیلی وقته پیش از ی داستان ک تو اینستا بود و نویسندش بعد از سه چارتا پارت ولش کرده بود گرفتم و اون زیام یا لری نبود اصن!(اینستا ندارم الان و نمیدونم ادامش داده یا ن:/ )
پس اگه واستون آشناس گفتم بگم قضیه چیه و منم کلا تغییرش دادم و فقط ایدش اونه...
من کسی نیستم ک فف رو ول کنم ولی بستگی داره ب اینکه کسی خوشش بیاد یا ن...و منم کنکور دارم پس سره سرعته آپ کردن یکم مهربون باشین باهام :')
اگه خوشتون اومد ب زیام شیپرا معرفیش کنید...
بریم واسه مقدمه و ی چیزی اونم اینکه نظراتتون خیلی مهمه واسم چون نمیخوام ی داستانه لوس داشته باشمو الکی بهش دلخوش باشم...پس ازم دریغشون نکنین:)
{parisa}
YOU ARE READING
Me,You,Him! (Ziam)
Fanfiction[COMPLETED] *لیام من میترسم... تو عاشق کدومشونی؟ اون پسر پانک عوضی ای که روزا زندگیتو جهنم میکنه؟ یا... اون پسر بچه افسرده ای که شبا به بغلت پناه میاره؟ +اگه بگم جفتشون,فکر میکنی دیوونم...نه؟