دود

7.5K 1K 966
                                    


Chapter 3

Liam P.O.V:

پامو رو اون یکی پام میندازم و سعی میکنم توصیه های عجیب رئیس تیمارستانو با تکون دادن سرم تأیید کنم

-آقای پین نمیخوام مشکلی پیش بیاد, پس تکرار میکنم 'از عصبی کردنش خودداری کنید' این عواقب خوبی نه برای خودتون و نه برای ما داره و مجبور میشم درمانشو به کس دیگه ای واگذار کنم...

ابروهام بهم گره میخورن:

+فکر نمیکنین دیگه دارین به توانایی هام توهین میکنید؟! تا الان موردی نبوده که مشکل واسم ایجاد کنه از این به بعد هم همینطوره

یه ابروشو بالا میندازه و میتونم تحقیرو از چشاش بخونم:

-تمام پزشکای اون از بهترینا بودن و رو همین صندلی حرفای شما رو میزدن و خب میبینین که هیچکدوم به نتیجه نرسیدن, پرونده رو که مطالعه کردین؟

با همون اخم که جزعه لاینفک صورتم شده سرمو تکون میدم و اون پوفی میکشه و ادامه میده:

-به هر حال امیدوارم این طلسمو شما بشکنین و موفق بشین

با یه "+ ممنون" از جام بلند میشم و باهاش دست میدم, هنوزم حس خوبی بهش ندارم

. . . . .

دمه در اتاق مالیک وایسادم و یه حسی مانع ورودم میشه...یه حسی مثه اضطراب!

برای بار صدم لباسامو چک میکنم, یه پیراهن آبی روشن که دکمه ی بالاییشو باز گذاشتمو آستیناشو تا روی ساعدم تا زدم, شلوار کتان سرمه ای, کت نپوشیدم چون تجربه ثابت کرده نباید ترسناک و خشک به نظر بیام

به خودم یادآوری میکنم که من یه روانپزشک موفقم و دلیلی نداره که بترسم و بار اولم نیس, لعنتی این 36مین مورده!

نفس عمیقی میکشم و با زدن دو تا تقه به در, منتظره جواب میشم...صدایی نمیشنوم پس درو باز میکنم و اولین چیزی که میبینم سایه ی نفره که از پنجره به بیرون خیره شده و تو هاله ای از دوده...دود سیگار!

وات د هل؟! اینجا تیمارستانه یا هتل که بیمار اجازه ی سیگار کشیدن داره؟ یعنی اینقد ازش میترسن!

به آرومی وارد میشم و درو پشت سرم میبندم, هنوز به طرفم برنگشته پس منم از فرصت استفاده میکنم و اتاقشو از نظر میگذرونم, دیوارای اتاق یه رنگ سبز ملایم بودن...میگم بودن چون الان با اسپری مشکی رنگ کاملا خط خطی شدن!

قدمی به جلو برمیدارم و با سرفه ی الکی گلومو صاف میکنم:

+زین ...درسته؟!

میبینم که پسر سرشو به سمتم میچرخونه اما هنوز به خاطر دود و تاریکیه نسبی اتاق صورتشو نمیبینم

از پنجره دور میشه و به طرفم میاد و صدای قدماش تو اتاق اکو میشه, از اون هاله ی دود بیرون اومده و نزدیک تر شده پس میتونم ببینمش و خب واو...اون واقعا زیباست!

Me,You,Him! (Ziam)Where stories live. Discover now