Chapter 30
Third P.O.V:
الکس ضربه هاشو محکم تر میکنه و پسری که دستاشو به تخت بسته رو, سخت به فاک میده...
تخت هتل از شدت ضربه هاش تکون میخوره و چشمای پسر از این حجم درد و لذت سیاهی میرن...
الکس خم میشه و قبل از اینکه بیاد دمه گوش پسر بریده بریده زمزمه میکنه
-خوشت میاد وقتی هارد به فاکت میدم نه؟!...هیچکدوم از شما هرزه های احمق به پای 'اون' نمیرسین!
چند لحظه بعد, بدون اینکه پسرو لمس کنه تا بیاد, ازش بیرون میکشه و یه اسلپ رو باسنش میزنه که صدای بغض دارش بلند میشه
-آخ...من...نیومدم هنوز...
الکس اخمی میکنه
-واسم مهم نیس جنده! همین الان گمشو و اینجارو کثیف نکن!
آره الکس, پسرو با وضعیته افتضاحی تو راهروی هتل پرت میکنه و درو میکوبه...
با آرامشه تمام برمیگرده و رو تختش میشینه و قبل از اینکه با موبایلش شماره ی مورد نظرشو بگیره, تو دلش با لیام حرف میزنه
-اون آشغالای هورنی به پای تو نمیرسن لیام...اومدم که برای همیشه واسه خودم نگهت دارم بیبی بوی...
موبایلشو بغل گوشش میزاره و سعی میکنه نیشخندشو جمع کنه, صدای یه دختر تو گوشی میپیچه
'-مطب دکتر پین, بفرمایید؟
-س..سلام م..من یه وقت ویزیت میخوام!
-متاسفم آقا دکتر وقت ندارن
-و..ولی من ز..زنم داره ازم ط..طلاق میگیره...میخواد بچمم ا..ازم بگیره! ل..لطفا خانوم من ب..باید بیماریمو درمان کنم و..وگرنه...
صدای بغض دارش باعث میشه دل ماریا به حالش بسوزه, هیچ کس تصورشم نمیکنه که چه کارایی از الکس برمیاد! دختر پوفی میکنه
-خب شاید بتونم واسه هفته ی بعد بهت یه وقت بدم...مطب که نه ولی...همون روزی که بخوای بری آدرس خونشو واست میفرستم و فکر نکنم دکتر مشکلی با این قضیه داشته باشه
لبخند عریضی میزنه و با لحن قبلش با هق هق ادامه میده
-م..ممنونم خانوم
-اسم و سنتو بگو تا ثبت کنم
دلیلی واسه پنهان کاری نیست!
-الکس سالیوان, 32 س..سالمه
-باشه الکس هفته ی بعد منتظر تکستم باش'
الکس 'باشه' ای میگه و تماسو قطع میکنه...
کاش لیام و زین میدونستن که ایندفه خوده شیطان قراره عشقشونو به بازی بگیره!
Liam P.O.V:
YOU ARE READING
Me,You,Him! (Ziam)
Fanfiction[COMPLETED] *لیام من میترسم... تو عاشق کدومشونی؟ اون پسر پانک عوضی ای که روزا زندگیتو جهنم میکنه؟ یا... اون پسر بچه افسرده ای که شبا به بغلت پناه میاره؟ +اگه بگم جفتشون,فکر میکنی دیوونم...نه؟