زین

10.8K 1K 1.5K
                                    

Chapter 25

Liam P.O.V:

تو ماشین نشستیمو من دارم به سمت خونه میرونم, رانندگیم واسه مشروبی که خوردم افتضاح شده و تمام تلاشمو میکنم تصادف نکنیم...

با فکر کردن به چند لحظه قبلمون یه حس لذت زیر پوستم پخش میشه, صدای نفسای عصبیه زین تو ماشین میپیچه و حواسمو پرت میکنه...

بلخره به خونه میرسیم و به سمتش میچرخم تا بگم پیاده شه که...

میبینم دستاشو جلوی دهنش گرفته و عق میزنه! لعنتی اون چند تا شات بیشتر از من رفت بالا و الان حالش بد شده...با استرس از ماشین پیاده میشم و درو واسش باز میکنم

پیاده میشه و بریده بریده میگه

*به کمکت...نیازی ندارم...برو

چشم غره ای بهش میرمو با نگرانی تلو تلو خوران به سمت خونه میکشونمش...دمه در دستشویی که چند قدم با اتاقم فاصله داره وایمیسم:

+خب زین برو تو تا منم ببینم چی خوبه تا واست آماده کنم

بی حواس تند تند اینارو میگم و میبینم حرکتی نمیکنه! به صورتش نگاه دقیقی میکنم که میبینم یه ابروشو بالا داده و پوزخندی زده!

صبر کن ببینم اون حالش خوبه و دروغ گفت تا منو بکشونه تو خونه؟! فاک اون...

یه قدم جلو میاد یه انگشتشو به طرز تحریک کننده ای از گردنم تا پایین شکمم میکشه و با همون چشمای خمارش نگام میکنه...

*آخ آخ گول خوردی لی!

دیگه نمیتونم!

با خشونت مچ دستشو میگیرمو به سمت اتاقم میبرمش, با ضرب رو تختم میندازمش و اون خنده ی مستانه ای میکنه که صداش گوشمو نوازش میده

*اوووو یکی اینجا عصبی شده

رو تخت میرمو پاهامو اینور اونوره زانواش میزارم, دستامو دو طرفش ستون میکنمو روش خیمه میزنم, به سمت گوشش میرم و زمزمه میکنم:

+کی عصبیش کرده بنظرت؟

نفسشو با صدا بیرون میده

*نمیدونم

بخاطره لرزشه صداش نیشخندی میزنم, سرمو میارم بالا و نگام بین لبای قرمز و چشماش بالا پایین میشه...طاقت نمیارمو به سمت لباش هجوم میبرمو دیوونه وار میبوسمش

طولی نمیکشه که اونم لباشو هماهنگ با من حرکت میده و دستاش موهامو چنگ میزنن

زبونمو رو لباش میکشم تا بازشون کنه ولی اون نمیزاره! پس یه دستمو پایین میبرمو از روی شلوار روی دیکش میزارمو به طرز آزار دهنده ای حرکتش میدم...

حواسش کاملا به حرکت دستمه و لباش نیمه بازن و ناله های کوچیک میکنه پس از فرصت استفاده میکنم دوباره میبوسمشو ایندفعه زبونمو وارد دهنش میکنم

Me,You,Him! (Ziam)Where stories live. Discover now