قبل از شروع این پارت باید دو تا چیز بگم:
1.چون خیلیا پرسیدن بازم میگم لیام تاپه ولی شرایطو بسنجین دیگه... رفتارای زین که پرخاشگرانس و واسه بیماریشه دلیل بر تاپ بودنش نیس! و اینکه لیام یه پزشکه و میخواد زینو از خودش نترسونه, پس نمیتونه واسه اینکه ثابت کنه تاپه پاشه بزنتش ک:/ صبور باشین؛)
2.من یه تشکر خیلی ویژه دارم از ینفر که خودش میدونه واسه چیه:) و تازه فهمیدم ک چ قلب بزرگ و مهربونی داره:)))❤
Fanfictions_rainbow
___________________Chapter 5
فلش بک,
Zayn P.O.V:به تصویرم تو آینه ی روشویی خیره میشمو چیزی جز یه مرده ی متحرک نمیبینم...
بازم یکی تو گوشم زمزمه میکنه و صداش اونقدری صداش آشناس که نیاز به فک کردن واسه شناختنش نیس:
-دلت واسه زخمایی که سگکه کمربندم رو بدنت درست میکرد تنگ نشده؟همه چی تقصیره توعه زین و حتی لیاقت مرگو نداری! باید لحظه لحظه ی زندگی نکبت بارتو درد بکشی...
و من بهتر از هرکسی میدونم که اون فراتر از یه صداس...شاید یه خاطره!
دستامو رو گوشام میزارم تا چیزی نشنوم ولی انگار بازم صداش از اعماق مغزم به گوشم میرسه! پس شیر آب سردو تا ته باز میکنمو سرمو زیرش میگیرم...
سردی آب باعث میشه واسه یه لحظه نفسم تو گلوم بمونه و ناخودآگاه دهنمو واسه اکسیژنه بیشتر, باز کنم. هنوزم صداشو میشنوم... واضح و کامل:
-تو تا ابد محکوم به این عذابی!
سرمو از زیر آب میارم بیرونو فریاد میزنم:
*بسههه لعنتی خفه شووو!
و بعدش فقط سوزش چشمام از اشک و حس خورد شدن آینه زیر مشتای پشت سرهمم بهشه... صدای کوبیدن در دستشویی میاد و کسایی که ازم میخوان که دروباز کنم و خب...میتونن برن به جهنم وگرنه خودم اونارو همراهم میبرم!
به بندای انگشتام که خون ازشون میچکه خیره میشمو از سوزش دستم لذت میبرم چون واسه چند ثانیه ای صدای اون عوضیو تو گوشم ساکت کرده...
یه سوال ذهنمو مشغول کرده که' اگه بمیرم اون صدا احتمالا واسه همیشه از بین میره؟!'
لبخندی میزنم که بیشتر شبیه یه خط کج و کوله رو لبم خودشو نشون میده! یه تیکه از آینه ی داغون شده رو برمیدارم و به تصویرم که تو آینه,هزار تیکه شده برای بار هزارم نگاه میکنم...
لبه ی تیز اونو چند بار عمیق رو مچم دست چپم میکشمو به خاطر درد وحشتناکش و بی حسی ای که کم کم به بدنم تزریق میشه رو زمین سرد میشینم, موسیقیه سکوت جذابترین نوتای کهکشانو داره...
YOU ARE READING
Me,You,Him! (Ziam)
Fanfiction[COMPLETED] *لیام من میترسم... تو عاشق کدومشونی؟ اون پسر پانک عوضی ای که روزا زندگیتو جهنم میکنه؟ یا... اون پسر بچه افسرده ای که شبا به بغلت پناه میاره؟ +اگه بگم جفتشون,فکر میکنی دیوونم...نه؟