غرور

10.1K 1.2K 463
                                    


Chapter 1

Liam P.O.V:

با پوزخنده حرص درآری به چشماش نگاه میکنم:

+همونطور که میدونید,امسال تو کشور من بهترین روانپزشکی شناخته شدم که با کم ترین میزان استفاده از داروها تمام بیمارامو رو درمان کردم

با یکم مکث, به جلو خم میشم و صدای حرکت صندلی تو صدای نفسای عصبانیه فرد روبه روم گم میشه و کی میگه من میخوام پوزخندمو جمع کنم!پس ساعد هر دو دستمو رو میزم میزارمو ادامه میدم:

+و مورد بعدی که نشون میده من حرفه ای تر از شماعم...شکستتون توی مورد اخیر بوده! پس...

با ابروهای گره خوردش وسط حرفم میپره:

-همه میدونن اون مورد جزعه استثناها و کاملا غیرقابل درمان بود!

یهو انگار یه چیزی به فکرش رسیده باشه دستی به چونش میکشه و ادامه میده:

-اگه میخواین اینو به من و جامعه ی پزشکی ثابت کنید که بهترین هستین...چرا خودتون اون مورد رو قبول نمیکنین... جناب پین؟

لعنتی از کی تا حالا احمقا اینقد باهوش شدن؟! پیرمرده خرفت...

عالی شد!
هیچی از اون مورد نمیدونم و فقط از این و اون شنیدم که خیلی خیلی عجیبه و این اسمیته عوضیم 6ماه روش کارکرده و هیچ غلطی نکرده!
میگن که همیشه با داد و فریاد از اتاق یارو بیرون میومده!
و البته همیشه تو گزارشاتش میگفته که بیماری اشتباه تشخیص داده شده!

ولی کی اهمیت میده؟
منم لیام جیمز پینم...من تا الان تو هیچ موردی شکست نخوردم و خب شکست خورده بودمم مهم نبود! چون ضایع کردنه یه کفتار مثه اسمیت و حفظ غرورم به همه چی می ارزه حتی به این ریسک وحشتناک...

از فکرام که بیرون اومدم دیدم اسمیت با یه لبخند پیروزی که انگار میگه
' تو باختی پین '
نگام میکنه پس منم واسش ابروامو بالا میندازم و به پشتی صندلیم تکیه میدم,با انگشتام رو میز ضرب میگیرم:

+باشه مشکلی نیس من انجامش میدم مثه تمامه اون 35 مورده قبلی اون فرد درمان میشه و اونوقت...
فکر کنم باید به فکر یه لباس مناسب واسه مراسم جشن تقدیر از من و جهانی شدن اسمم و البته بازنشستگیتون باشین!

اسمیت که کاملا به شکسته من مطمئنه (و این منو در حد مرگ میترسونه!) و با همون لبخند مضحکش:

-میبینیم پین و خب اگه این اتفاق نیفته فکر کنم به جای تقدیر ازت,تو مجله روانپزشکیه بین المللی مورد علاقت...باید یه اطلاعیه با عنوان شکستت و عذرخواهی از من به عنوان آخرین پزشک اون منتشر کنی!

و با همون لبخند اعصاب خوردکنش درو کوبید و از اتاقم بیرون رفت. آفرین لیام رسما خودتو بدبخت کردی...

کراواتمو شل میکنم یه دستی تو موهام میکشمو با انگشتای شصت و اشارم چشامو میمالم,ساعته مچیم تایم تموم شدن ساعت کاریو نشون میده,پس کیف ,موبایل و سوئیچمو از رو میز چنگ میزنمو از اون اتاق که انگار نفس کشیدن توش سخت ترین کار دنیاس بیرون میام.

ماریا رو میبینم و با همون اخم که بخاطره حرفای اسمیته عوضی رو پیشونیم جا خوش کرده:

+میخوام تا یه ساعت دیگه تمام اطلاعات پرونده آخر اسمیت واسم ایمیل بشه, اگه چیزی جا بمونه باید دنبال یه شغل جدید بگردی!

-اما آقای پین...

بدون اینکه وایسم ادامه حرفشو بشنوم وارد آسانسور شدم,اون دختر خوبیه ولی اگه بهش سخت نمیگرفتم الان به اینی که الان هستم نمیرسیدم!

من تنها کسیم که تو 28 سالگی به این مقام نزدیکه و حالا که دارم به بهترین بودن تو دنیا نزدیک میشم, به خاطر یه احمق خرابش نمیکنم!

گوشیمو چک میکنم,یه تکست از نایل داشتم:
<هی امشب چیکاره ای؟میدونم میخوای باز کلتو بکنی تو پرونده مریضات! پس میام دنبالت بریم بار و گه خوردی اگه بخوای بگی مشروب واسه شغلت خوب نیس و این چرت و پرتا! 10 اونجام>

هر کسیم باشه که 5سال با من دوست باشه باید جوابای احتمالیمو حدس بزنه! ولی الان ذهنم درگیر تر از این حرفاس و باید برم پرونده هاشو زیر و رو کنم بفهمم اون مورد چه کوفتیه که همه توش موندن!

وقتی نمایشگر آسانسور طبقه همکف رو نشون میده ازش بیرون میام,باید اول به نایل زنگ بزنم و امشبو کنسل کنم پس:

'...دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...'

پسره ی ایرلندی موذی گوشیشو خاموش کرده خب به من چه میخواس خاموش نکنه,من نمیرم!

ماشینمو تو پارکینگ پارک میکنم و سریع وارد خونه میشم لباسامو با یه شلوارک عوض میکنم و الان کلمو تو یخچال کردم تا شاید یه چیزی واسه خوردن پیدا کنم... استرس اشتهامو گرفته پس فقط یه سیب برمیدارم و در حالی که گازش میزنم خودمو رو مبل میندازم ...

لب تاپمو رو پاهام میزارمو درشو باز میکنم و خب مثه همیشه اون دختر کارشو خوب انجام داده(از فواید این که منشیت روت کراش داشته باشه همینه...فک کنم واسه جایزه باید یه بار بهش این افتخارو بدم که یه شب باهام باشه!)

شروع به خوندن پرونده میکنم:

نام:زین جواد مالیک

سن:24

بیماری....

_________

پارت اول همیشه مزخرف ترینه:/

حدسی,اشکالی,نقدی...هر چی ک ب نظرتون میرسه بگین مهمه واسم...(حالا تعریفم بکنین عب نداره ها😂)

{parisa}

Me,You,Him! (Ziam)Where stories live. Discover now