حلقه!

7.8K 968 824
                                    

Chapter 36

Liam P.O.V:

+باور کن این بهترین راهه زی!

زین خودشو رو مبل کناریم پرت میکنه و شقیقه هاشو میماله

*لیام هیچ میفهمی چی میگی؟ تو بخاطره اینکه الکس دست از سرمون برداره میگی حلقه دستمون کنیم تا فکر کنه ازدواج کردیم؟

نفسی میکشم و سعی میکنم بدون گفتن بقیه ی نقشم قانعش کنم! :

+من که نمیتونم بکشمش لاو! بخوامم باهاش درگیری فیزیکی داشته باشیم جری تر میشه و بیشتر تلافی میکنه...من میشناسمش زین این تنها راهشه

نگاهه نامطمئنی بهم میندازه و من ادامه میدم:

+اون میخواد من دوسش داشته باشم و تا وقتی که نفهمه من تورو واسه همیشه میخوام, بیخیالمون نمیشه!

با کلافگی سر جاش میشینه و کلاه سویشرتشو تا روی چشماش پایین میکشه

*ولی حلقه...

آگاهانه جمله شو قطع میکنه و میدونم منظورش چیه ولی هنوزم نمیخوام راجبه اون قضیه حرفی بزنم

به جاش حواسمو معطوف سویشرتش و کلاهی که رو چشماش کشیده, میکنم...با اینکه اوایل پاییزه ولی اون سرماییه و الان به طرز فاکواری کیوت شده!

از جام بلند میشمو به سمتش میرم,رو مبل پیشش میشینم و با لبخند بهش زل میزنم, با حس کردن اینکه کنارش نشستم میخواد کلاه سویشرتشو از رو چشماش برداره که نمیزارم!

*چیکار میکنی؟!

با تعجبی که تو صداش مشهوده اینو ازم میپرسه, جوابشو نمیدم و به جاش انگشت اشارمو خیلی نرم رو لبای بوسیدنیش میکشم...

لباش ناخودآگاه نیمه باز میشن و نفس حبس شده شو, لرزون بیرون میده

*لی...

+جونم؟

لباشو با زبونش خیس میکنه و طاقتمو ازم میگیره, پس سرمو جلو میبرمو لباشو با لبام قفل میکنم...

دستمو پشت گردنش میزارم و عمیق میبوسمش و اونم طبق عادت, دستاشو تو موهام فرو میبره

وسط بوسه با دستم کلاه نرمشو هل میدم عقب, تا مژه هاش که رو صورتش سایه انداختنو حس کنم...

بعد از یه گاز کوچیک از لباش, ازش فاصله میگیرم و به چشمای نیمه بازش خیره میشم:

+بهم اعتماد کن زین من سایه ی نحس الکسو از زندگیمون برمیدارم

'باشه' ی ضعیفی میگه و سرشو جلو میاره تا رو سینم بزاره, دستامو دورش حلقه میکنم و ادامه میدم:

+راجبه حلقه عم نگران نباش...

سرشو به نشونه ی تایید تکون میده و صدای خفه و آرومش به گوشم میرسه

Me,You,Him! (Ziam)Where stories live. Discover now