د.ا.ن. انجل
دستم رو گوشه ی تخت کشیدم ولی خالی بود از خواب بیدار شدم
هری اونجا نبود سرم رو پایین انداختمدختره ی احمق اون مست بود وگرنه چرا باید نصفه شب بیاد پیشت؟
بلند شدم و سمت حموم رفتم لباسام رو دراوردم و زیر دوش رفتم
گذاشتم اب داغ روی پوستم سر بخوره سرم رو بالا بردم همیشه عاشق این بودم که قطرات اب رو روی پلکام احساس کنمولی حتی اب هم نتونست خاطرات و حراف های دیشب هری رو بشوره
*****
د.ا.ن.سوم شخص
"خوب نقشه ای داری یا نه ؟"
هری نیشخند خسته ای زد
"معلومه که دارم"
لیام با چشم های گر به هری نگاه کرد
"داری؟...واو تو همیشه منو سوپرایز میکنی"
هری خندید"گوش کن پین از اون جایی که چند روز دیگه دادگاه اول لوییه اون نیاز به وکیل داره ... مایکل باید نقش وکیل اون رو بازی کنه و به اون هشدار بده که هیچی نگه ... جیمز به عنوان یکی از مامور ها میره اون کار نگهبان هارو تموم میکنه و البته که نایل(😍)قبل از اون تمام دوربین ها رو از کار میندازه کلید همیشه توی جیب نگهبان سمت چپی میشه جیمز کلید رو برمیداره خیلی سریع لویی رو ازاد میکنه و از خروج اضطراری بیرون میرن خیلی سریع وارد ون میشن و مستقیم به عمارت میاین"
هری همه ی این ها رو پشت سر هم گفت
"واو انگار اصلا نیازی به فکر کردن من نبود"
"اتفاقا تو یه کاری داری تو باید اینجا پیش انجل بمونی"
"چیییی؟"
لیام داد زد
"تو میری و منو با خودت نمیبری؟"
هری پوکرفیس به لیام نگاه کرد
"لیام خواهش میکنم مثل دخترای باکره غر غرو رفتار نکن"لیام دست به سینه وایستاد
"گریس این هفته داره میره لندن خواهرش حالش خوب نیست و من هم نمیخوام گریس رو تنها پیش کلی بادیگارد تنها بزارم تو فقط به نایل و جیمز و مایکل خبر بده افرین پسر"
لیام چشماش رو چرخوند البته همیشه میخواست انجل رو از نزدیک ببینه ولی خوب..هری از اتاق بیرون رفت
"صبر کن من باید چی کار کنم میشه دقیق تر بگی؟"
"لیام تو فقط زنگ میزنی و نقشه رو براشون میگی این واقعا خیلی سخته؟""منظورم اون نبود منظورم کنار انجل ..."
"فقط توی خونه میمونی و حواست باشه بلایی سرش نیاد نیازی نیست باهاش بازی کنی"
و از لیام فاصله گرفتسمت اشپزخونه رفت انجل روی صندلی نشسته بود و داشت با صبحانش بازی میکرد
سرش بالا اورد و به هری نگاه کوتاهی کرد ولی دوباره سرش رو پایین انداخت
هری از یخچال یه سیب برداشت
"من برای چند روز از شهر بیرونم گریس هم نیست ولی لیام هست "
انجل خیلی اروم سرش رو تکون داداون خیلی ساکت بود و این هری رو اذیت میکرد
"انجل؟"
"هوم؟"
بدون این که سرش رو بالا بیاره گفت
"درباره ی چیزایی که دیشب..."
"هیچی نمیگم وگرنه یه گلوله توی سرم خالی میکنی"
هری سرش رو تکون داد
"اره دقیقا"
انجل لبخند محوی زد
شاید اونا میتونستن ترکیب شیطان و فرشته باشن*********
[دو روز بعد]چند ساعتی میشد که هری رفته بود درنتیجه انجل و لیام توی خونه تنها بودن لیام روی مبل نشسته بود و با گوشیش ور میرفت و زیر لب به هری فحش میداد
با حس اینکه یکی کنارش نشسته صورتش رو چرخوند و با انجل روبه رو شد"امممم...سلام؟"
انجل اروم زمزمه کرد و این باعث شد لیام فکر کنه شاید زیاد هم کارش بد نباشه"سلام ...انجل"
"تو باید لیام باشی"
"اره هستم"
به انجل لبخند کوچیکی زد
"با اینکه بهترین دوست هری هستی
YOU ARE READING
Treachery(H.S)
Fanfiction+ میدونی بدترین قسمت خیانت چیه؟ - اینه که هیچوقت از طرف دشمن نیست. H.S_