قبل از اینکه پارت جدید رو شروع کنیم....
میخوام بگم مرسییییبیمرسییییییی کونی ها😍😍😍😍😍😍
خوب حالا پارت بعدی=|******************************
"مایکل با لویی ملاقات داشته؟"
هری در حالی که به پنجره ی ماشین تکیه داده بود گفت
"اره ... لویی گفته که اون چیزی نگفته "
نایل لپ تاپش رو برداشت
"حواست باشه که هیچ اشتباهی نکنی "
"هری من فقط یه بار اونم چهار سال پیش اشتباه کردم اونم به خاطر لیام بود پس خفه شو"هری چشماش رو چرخوند به جیمز که لباس مامور ها رو پوشیده بود و مشغوبل چرت زدن بود نگاه کوتاهی انداخت اون زیادی راحت بود
نایل هم که متوجه ی این شده بود پس سری تقریبا محکمی به جیمز زد که باعث شد اون بیچاره با ترس و درد از خواب بپره"چتتتتتونه؟؟؟"
نایل با صدای بلند قهقه زد ولی با نگاه ب هری خفه شد و دوباره به صفحه ی لپ تاپش خیره شد
"اممم...چیزه هری تعداد دوربینا خیلی زیاده نمیتونم همشون رو غیر فعال کنم""فقط قسمت هایی که لازمه "
نایل سرش رو تکون داد و خیلی سریع مشغول کار شد"جیمز تو هم برو حواست باشه سوتی ندی کارت فیکی که روی سینته رو گم نکن با کسی حرف نزن و شیفتت رو با نگهبانا عوض کن اسلحت هم همرات باشه اوکی؟"
جیمز سریع سرش رو تکون داد و از ون پیاده شد هر طور باشه از صبح سیصد بار این جملات رو شنیده بود
هری گوشیش رو برداشات و به نگهبان ها خبر داد که اماده باشن
"خوب دوربین ها از کار افتادن "
"خوبه"
گوشی رو برداشت
"خوب جیمز الان وقتشه خیلی زود کارت رو بکن قبل از این که شک کنن"
و خیلی سریع گوشی رو قطع کرد فقط هر چه زود تر این کوفتی تموم بشه
YOU ARE READING
Treachery(H.S)
Fanfiction+ میدونی بدترین قسمت خیانت چیه؟ - اینه که هیچوقت از طرف دشمن نیست. H.S_