6.(درد)

1.1K 98 12
                                    

د.ا.ن. سوم شخص
هری خیلی اروم دستش رو روی بدن برهنه ی انجل کشید . انجل سعی کرد که تکون بخوره و خودش رو از هری دور کنه که هری خیلی محکم اون رو گرفت
"بهتره که اروم بگیری هرزه وگرنه این خیلی سخت تر و البته دردناک تر میشه"
هری از توی صورت انجل گفت
هری سرش رو داخل گردن انجل برد و شروع به مکیدن و گاز گرفتن گردن انجل کرد انجل ناخداگاه اه کشید و ناله کرد و همین باعث شد که هری احساس کنه که شلوارش داره تنگ میشه. هری روی گردن و ترقوه ی اون لاو بایت های زیادی گذاشت و به سمت لب هاش حجوم اورد مثل وحشی ها میبوسید اون میتونست خیسی اشک های انجل رو روی پوست صورتش احساس کنه.
"خواهش میکنم بس کن ..."
وقتی هری بوسه رو قطع کرد انجل زمزمه کرد.
هری بدون توجه به التماسهای انجل تیشرتش و بعد شلوارش رو دراورد
"هرزه کوچولوی بیچاره"
اون گفت و پوزخند زد.
باکسرش رودراورد .
"نه .. نه خواهش میکنم ...التماست میکنم .."
هری ضربه ی محکمی باسن انجل زد
"خفه شو جنده . "
هری چشمای انجل رو بست .
دیکش رو به لب های اون زد ولی انجل دهنش رو محکم بست. هری دستش رو سمت سینه ی انجل برد و محکم فشارش داد .
انجل ناله کرد و هری از این فرصت استفاده کرد و دیکش رو وارد دهن انجل کرد.انجل احساس کرد نمیتونه نفس بکشه . هری دهن انجل رو داشت با فاک میداد
"اه ... شت ... دیدی تو میتونی...از این دهن خوشگلت استفاده...اه... های بهتری بکنی"
هری ناله های مردونه میکرد احساس کرد که نزدیکه و خودش رو از دهن انجل بیرون کشید.
هری از کنار تخت چاقوی کوچیکی دراورد البته انجل به خاطر چشم های بستش نتونست ببینه پس هری سر چاقو رو روی پوست برنزه ی انجل کشید و باعث به وجود اومدن خراش هایی روی پوست انجل شد

"دختر خوب"
هری دهن انجل رو هم بست و پاهای اون دختر زیبا رو از هم باز کرد انجل نمیتونست تکون بخوره .
"اوه بیبی تو از اون چیزی که فکر میکردم تنگتری.
هری دوتا انگشتش رو بدون مقدمه وارد انجل کرد و باعث شد انجل جیغ بزنه البته صداش به خاطره دستمالی که رو ی دهنش بود زیاد شنیده نمیشد
هری انگشت سوم و چهارمش رو هم وارد اون کرد و میتونست حس کنه که انجل درد داره میکشه اما این دربرابر اون دردی که قراره تا چند دقیقه ی دیگه بکشه هیچه هری انگشتاش رو کشید بیرون .
دیکش رو توی دستش گرفت
"اماده ای بیبی؟"
صدای هق هق های دردناک انجل حتی از پشت دستمال هم قابل شنیدن بود اما این برای هری خیلی لذت بخش بود.
هری خیلی سریع خودش رو وارد انجل کرد اون به زنجیر هایی که دستاش باهاش بسته شده بود چنگ زد جیغ میکشید. چیزی طول نکشید که تمام دنیا براش سیاه شد اون موقع بود که انجل ارزو کرد کاش به جای این که فقط بیهوش میشد میمرد ...
**************
د.ا.ن.انجل

الان حدود ده دقیقه هستش که بیدار شدم و کار دیگه ای جز گریه کردن ندارم . درد وحشتناک و غیر قابل تحملی دارم . وقتی به این فکر میکنم که همه ی این ها به خاطر زینه حالم بد تر هم میشه.
دستام دیگه به تخت بسته نشده بود . صدای قدم های کسی رو شنیدم ترسیدم که دوباره هری باشه نفسم رو حبس کرده بودم در با صدای تق باز شد .
با دیدن زن نسبتا مسن نفس حبس شدم رو بیرون دادم.
"سلام من رو اقای استایلز فرستاده"
توی دستش یه سینی پر از غذا های مختلف بود . وقتی اونا رو دیدم فهمیدم که چقدر گشنمه.
اون غذا رو روی عسلی کنار تخت گذاشت . عسلی؟
تازه فهمیدم که توی یه اتاق دیگم .
"اینجا از این به بعد اتاق شماست اسم من گریس هست  اگر چیزی نیاز داشتین صدام کنید"
اون به نظر زن خوبی میومد .
بعد از بیست مین غذام رو کامل خوردم
"میخواین دوش بگیرین؟"
اون از من پرسی سرم رو به نشونه ی تاکید تکون دادم . الان حتما فکر میکنه که من لالم ولی واقعا دلم نمیخواد حرف بزنم.
اون منو سمت حموم راهنمایی کرد خودم رو توی اینه نگاه کردم.فیافم وحشتناک بود چشمام از شدت گریه و خستگی قرمز بود روی گردن و استخون ترقوه کبودی های زیادی بود .
چشمم رو از ایینه گرفتم و زیر اب داغ رفتم . واقعا به این نیاز داشتم همه ی اینا به خاطر زین اتفاق افتاد.  حتی فکر کردن به اسمش هم حالم رو بد میکنه.
الان چه اتفاقی برای من میوفته ؟ دستام رو روی پوست محکم میکشیدم و چنگ میزدم نمیخوام رد دستای اون روی پوستم بمونه.
بالاخره تونستم از اب دل بکنم حوله رو پوشیدم مطمئنم الان روی پوستم زخم شده ولی اصلا اهمیت نمیدم.
گریس رو دیدم که در حال مرتب کردن اتاق بود
"اوه ... اومدی عزیزم؟لباس ها رو گذاشتم روی تخت "
نگاهی به لباس کردم ببینم یعنی من واقعا یه هرزم
با تعجب به گریس نگاه کردم
"من...من نمیتونم اینا رو بپوشم"
یه بیکینی مشکی و سوتین ستش نگاه کردم جوراب ساق بلندی که به بیکینی وصل میشد
"خانم درکتون میکنم ولی مجبورید اگه اقای استایلز بفهمن خیلی بد میشه"
استایلز استایلز استایلز بسه چرا باید اسم این ادم نفرت انگیز انقدر تکرار بشه
"خواهش میکنم خانم اقا میخوان شما رو تا بیست دقیقه ی دیگه شما رو ببینن"
از ترس تمام موهای تنم سیخ شد.  اگر دوباره ... نه
به زور گریس لباس ها رو پوشیدم حتی از خودم هم دیگه بدم میاد
گریس من رو از اتاق بیرون برد 
اوه خدای من این خونه...البته فکر نکنم اسمش رو بشه خونه گذاشت اینجا بیشتر شبیه قصر بود کفش  از مرمر بود از پله های مرمر پایین رفتیم  تا به سالن اصلی رسیدیم مبل های مشکی که با دیوار هم رنگ پشتشون ست شده بودن پنجره ای که بزرگی که یکی از دیوار هارو کاملا پوشونده بود . این برای یه بکسر زیاد نیست؟
به سمت یکی از مبل ها رفتیم وقتی که دیدمش چند قدم عقب رفتم که البته این از چشمش مخفی نموند اون تمام بدنم رو با دقت نگاه کرد و یه نیشخند زد
"اقای استایلز همونطور که فرمودید ایشون رو اوردم کار دیگه ای با من ندارید؟"
گریس خیلی با احترام با اون حرف میزد
"نه تو میتونی بری"
واقعا باید بره ؟ کف دستام عرق کرده و دارم از ترس میلرزم اون از جاش بلند شد و سمت من اومد با هر قدمی که برمیداشت من یک قدم به عقب میرفتم . واقعا ازش میترسم
"دیشب خوب خوابیدی"
اون با تمسخر گفت
"میدونی چرا گفتم بیای اینجا؟"
اون به من نگاه کرد
"نه"
زمزمه کردم
"خوب اگه تو میخوای تو خونه ی من زندگی کنی باید از قوانین پیروی کنی تا زمانی که بیبی خوبی باشی و بر خلاف قوانین کاری انجام ندی منم با تو خوبم اما ... "
اون به من نزدیکتر شد
"اگر یکی از اون ها رو زیر پا بذاری کاری میکنم که تا دو هفته نتونی بشینی
"فهمیدی ؟"
تند تند سرم رو تکون دادم
"حرف بزن"
اون غرید
"بله"
"خوبه ... . خوب حالا قوانین
یک.تو فقط منو ددی صدا میزنی
دو.هیچ وقت از خونه بیرون نمیری
سه. هر موقع که خواستم من میتونم از تو استفاده کنم و تو هم نباید هیچ اعتراضی داشته باشی
چهار.با هیچ کس جز گریس و من حرف نمیزنی
پنج.ساعت ۷ صبحانه،۲ناهار و ۹ شام سرو میشه و اگر دیر کنی گشنه میمونی
همین خیلی اسونه "
میخوام خودم رو بکشم همین دیروز من توی خونه ی خودم با ارامش نشسته بودم اما حالا
اینم از زندگی زیبات انجل...
______________________________________قبل از این که چیزی بگید:/
من همیشه با لذت پارت درتی میخوندم ولی وقتی خودم داشتم مینوشتم اصلا سست شدم عادیه://////
خب پس لطفا به خاطر پارت درتی از من ایراد نگیرید😂

خب حالا چرا کامنت و ووت نمیذارید😢
لطفااااااااااااا
اصلا فحش بدید ولی حداقل اون ستاره ی اون پایین رو لمس کنید:(
اره دیگه حرف خاصی ندارم که بگم
دوزتون دارمممم❤❤❤❤
بای



Treachery(H.S)Onde histórias criam vida. Descubra agora