Treachery(H.S)

29.(کلافه)

ولی اینو بدونین كه قلب عاشق رو نمیشه هیچ کاریش کرد
قَلب عاشق‌ هرچیَم باشه ، همیشه عاشق میمونه.

‌‌.
.
.
(ادیت نشده!!!)

"هری من دوست دارم..."
هری ابروش رو بالا داد
هری زیر لب چیزی گفت که انجل نفهمید و بلند شد
"اشتباه بزرگی کردی انجل..."
بدون گفتن هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت

انجل نگاهی به در بسته اتاق کرد
"دختره ی احمق واقعا فکر میکردی اونن دوست داره"
هق هق ارومش توی اتاق اکو میشد
اون چه گناهی کرده بود که داشت اینجوری مجازات میشد...

********
هری وارد سالن شد
دختری که فکر میکرد توی قلبش تنها حس تنفر وجود داره به اون گفت دوستش داره...

چشمش به پسر چشم ابیی که سمتش میومد افتاد
با دیدنش نیشخندی زد

"من باید همین الان به لندن برگردم"
با صدای تقریبا بلندی گفت
هری نفسش رو بیرون داد واقعا حوصله ی جر و بحث نداشت

"هری گوش کن ... درسته که من باید تا زمانی که پرونده بسته بشه نیویورک بمونم ولی باید برم "

هری برای چند ثانیه فکر کرد
"با هم میریم"

"چی؟"
لویی با تعجب گفت
"خوب فردا خوبه؟"
لویی خندید و دستش رو روی شون ی هری گذاشت

"واقعا احساس میکنم دیوونه شدی لعنتی تو زیادی خوب شدی"

هری چشم های خستش رو چرخوند
اون نیاز داشت از انجل دور باشه به خاطر انجل خیلی از کار هاش عقب افتاده بود و خیلی وقت بود برای تمرین های بوکس هم نمیرفت

نفسش رو بیرون داد
"بهتره به جای حرف زدن بری و وسایلت رو جمع کنی تومو"

از کنار لویی گذشت و به اتاقش رفت

از اونجایی که هر بار به لیام گفته بود حواسش به انجل باشه بدتر همه چیز رو خراب کرده بود فقط تعداد نگهبان هارو بیشتر میکنه و ایندفعه گریس هم هست ولی اون به زمان زیادی نیاز داشت..

برای اینکه خودش رو جمع و جور کنه

و البته اون یه حرف هایی با همسفر عزیزش داره...

**********
"پس داری میری؟"

لیام روبه هری گفت
"اره ‌‌... البته امیدوارم باز هم مجبور نشم برگردم"
نگاه بدی به لیام انداخت

"باشه فهمیدم،خوب ایندفعه گریس هم هست..و تعداد نگهبان هارو دوبرابر کردی و علاوه بر اون چند تا خدمتکار دیگه هم استخدام کردی و.."
حرف لیام توسط هری نصفه موند
"لیام اتفاقی که چند روز پیش افتاد تقصیر تو نبود باشه..."

لیام ابروش رو بالا انداخت اما حرفی نزد

"چقدر میمونی؟"
"دو ماه...راستش خیلی وقت بود که مایکل میگفت باید با ادام حرف بزنم و حالا انگار خودم باید برم پیشش "
لیام سرش رو تکون داد