7. آخرین مسافر جزیره

487 110 58
                                    

قسمت هفتم

*از نگاه کای*

تازه کارمون تموم کرده بودیم و چانیول داشت با یه اخم بزرگ رو صورتش روی وسائل تکنولوژیش کار می کرد تا ببینه میتونه با تائو تماس بگیره یا نه، اما بنطر بی فایده می رسید.

مسلما قصد نداشت از بکهیون کمک بخواد چون هر دلیلی هم که داشت بی اجازه ی چانیول - که علاوه بر همسرش رئیس این ماموریت بود- با ما اومده بود و نظم مأموریت رو بهم زده بود. البته باید اعتراف کنم یجورایی با بودنش اینجا حس بهتری داشتم.

اون شاید مثل ما جنگجو نبود اما هوش و استعداد فوق العاده ش تو چیز های دیگه رو اصلا نمیشد نادیده گرفت.

هرچند اگه دسترسی به سیستم و فرستادن سیگنال امکان پذیر بود، چانیول تنها کسی بود که می تونست این کار بکنه... شاید زمانی سوهو و دی.او با هم می تونستن بهتر انجامش بدن اما حالا که همچین تیمی وجود نداشت چانیول با بودنش درکنار بکهیون حسابی پیشرفت کرده بود و بهترین گزینه بود...

به سمت کوله ام رفتم تا ببینم چیزی برای خوردن پیدا می کنم یا نه. دل ضعفی که یک ساعت تحملش کرده بودم حالا دیگه حسابی داشت اعلام وجود می‌کرد اما قبل از اینکه مسیر پله رو برم، شنیدم که در بشدت باز شد.

تفنگم بیرون آوردم و خودم رو از مسیر دید کنار کشیدم تا موقعیت مانور دادنم رو بررسی کنم.

یعنی پیدامون کرده بودن؟؟

" کـــا...یــ...یـا!!" صدای بی نفس دی.او باعث شد که قلبم از حرکت بایسته و به سمت در بدوم.

چی باعث شده بود که اونجوری بشه؟ فقط امیدوار بودم برای کریس اتفاقی نیفتاده باشه.

بخاطر صداها چانیول توی راهرو به من ملحق شد و با هم به سمت در رفتیم. دی.او بی نفس بود و نمی تونست حرف بزنه. جلوتر رفتم و سعی کردم تا آرومش کنم:" چی شده عزیزم؟"

خواستم بغلش کنم اما اون هلم داد عقب و به سمت در اشاره کرد.

کریس رو دیدم که داشت وارد میشد و یه پسر روی دستاش حمل می کرد. طوری رنگ صورتش پریده بود که اگه نمیدیدم داره راه میره فکر می کردم دارم به صورت مُرده نگاه میکنم...

چانیول یه قدم جلو رفت تا پسر ببینه اما ناگهان شروع کرد:" خدای من... اوه خدای من! چطور... این غیرممکنه... " دستش توی موهاش برد و بعدش اونارو پشت گردنش قفل کرد و پوفی کشید.

دیگه بیشتر از این نمی تونستم تحمل کنم و خودم جلو رفتم تا ببینم چه خبره و ...

کریس یه پسر مثل سوهو رو روی دست هاش داشت!! این دیوونگی بود... دیونگی محض.

کریس خیلی سخت تونسته بود روی پاهاش بایسته و چانیول حالا چند قدم عقب رفته و به دیوار پشتت تکیه داده بود... و احتمالا داشت حمله قلبی بهش دست می داد... و درمورد دی.او، اون به وضوح داشت سعی می کرد جلوی اشکاش بگیره اما موفق نبود.

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Where stories live. Discover now