9. دزد

500 101 20
                                    

قسمت نهم

*پنج سال قبل*

* از نگاه لوهان*

در عقب رو باز کرد و سوار شدم. توی ماشین سرد بود. خودش هم از در عقب با من اومد تو و با خم شدن به جلو بخاری رو روشن کرد و بعد روی من خم شد:" تا گرم شه ببوسیم؟"

سنگین و بلند بود اما گرماش رو دوست داشتم. حس کردم خون به صورتم دویده:" آ... آره..."

لبامو جلو بردم، پشت گردنش رو گرفتم و با رسیدن لب هامون به هم آروم لب هاش رو مکیدم. لب هاش گرم و خوش طعم بودن. زبونش رو حرفه ای تو دهنم بازی داد و لباسام رو حین بوسه در آوردم.

یکم هلش دادم عقب و پاهام رو باز کردم تا بیاد بین پاهام اما حس صداهایی که از بیرون می اومد باعث شد ازش بخوام:" نور گوشیتو بیار..." و به بازوش چنگ بزنم.

کمی با تعجب اما بی حرف اضافه دست بلند کرد و چراغ سقفی ماشین رو روشن کرد و بعد درحالی که سرش برای مکیدن پوست گردنم پایین میبرد بهم نگاه کرد.

اون رسما یه بچه بود... اون ماشین رو هم احتمالا از پارکینگ پدرش کش رفته بود چون شک داشتم حتی گواهینامه هم داشته‌باشه.

وقتی دندون ها رو تو پوست گردنم فرو کرد نالیدم:" آاححخخخخ... سهون؛ من‌.... من هرزه نیستم ازم مطمئن باش ... آححح....مریضی نمیگیری."

و همزمان موهاش رو چنگ زدم تا جرات نکنه سرش رو عقب ببره.

با صدای عمیق شده ای زمزمه کرد:" مزه شکلات میدی."

داشتیم بیش از حد تصورم داغ میشدیم. آرزو کردم کاش بخاری خاموش بود!

از روم بلند شد و با بالا بردن دست هاش پیرهنش رو از سرش بیرون کشید و بعد از نمایش کوتاهی از عضلاتی که معلوم بود تازه داره می سازتشون دوباره به گردنم حمله کرد.

دست هام رو پشت کمرش حلقه کردم و پشتش نوازش کردم. بغلش امن بود و وقتی بوسیده و لمس میشدم حس خوبی بهم دست میداد.

گردنش نوازش کردم و خودم رو به بدنش کشیدم:" حححا...ح..." عضوم با تنگ شدن جلوی شلوارم بهم نشون میداد که دارم آماده میشم

و بالاخره سهون با تماس تصادفیش با عضو سفت شده ام بی اختیار نالید:" آح..."

اونم داغ و سفت بود... واقعا حس می کردم جدا از مستی و جدا از شهوت لحظه ای می خوامش.

دستم رو به سمت شلوارش بردم و چند بار از روی شلوار روش دست کشیدم و بعد آروم زیپش رو باز کردم و شلوارش با کمک پاهام از تنش پایین کشیدم.

دستم رو از نوازش کمرش به پشتش بردم و گوشت باسنشو فشار دادم.

عجیب بود که با لمس اون خودم بیشتر تحریک میشدم!

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt