قسمت پایانی

826 112 162
                                    

قسمت پنجاهم ( پایانی!)

*از دید سوم شخص*

وقتی جت مخصوص گروه جست و جو توی قسمت جنوبی جزیره فرود اومد، مساوی با زمانی بود که جونسو از جونگده خواسته بود با مقر اصلی تماس بگیره و اعلام کنه جت ها برای بردنش بیان.

برای همین با اعلام دستگاه ها در ورود جت به فضای جزیره شوکه نشد. جونگده نگران بنظر می رسید اما جونسو این رو به حساب این گذاشت که این پسر دلسوز نگران افراد توی جزیره س. وقتی اونطوری نگران می دیدش دلش میخواست همه شون رو آزاد کنه اما اونا باید مجازات میشدن.

چیزی که جونسو نمی دونست پیامی بود که جونگده از لوهان دریافت کرده بود.

" سلطه ی جونسو از بین رفته. ساختمون پاکسازی شده. به جزیره میایم. مراقب باش."

جونگده نگران بود. اون تو جواب پیام لوهان فقط ازش خواسته بود قول بدن که به جونسو صدمه ای نمیزنن. فقط همین اما نمی دونست میتونه مطمئن باشه کسانی که با لوهان میان به چنین تعهدی پایدار بمونن.

توی محوطه خونه همه چیز عادی بنظر می رسید. کیونگسو تحت پرستاری مناسب دوست پسرش بهوش اومده بود و آب خواسته بود، که نشونه ی خوبی بود. با بهتر شدن وضع موتور خونه ییشینگ، چانیول و کای به نوبت برای دوش گرفتن رفته بودن و سهون هم حالا مراقب کینگسو، منتظر بود که نوبتش بشه.

توی این زمان که منتظر بودن، دوتایی مشغول رد و بدل کردن خاطرات خنده دارشون از کای بیچاره بودن که زیر دوش، روحش هم از این توطئه بی خبر بود.

جونگده نگران کمی توی خونه قدم زد. ییشینگ رو به روی جونسو نشسته بود و بنظر می اومد هر دو با نگاه هاشون مکالمه ی تهدید آمیز مشترکی رو طی میکنن.

اوضاع روند عادی، سنگین و عذاب آور خودش رو طی می کرد و چیزی غیر عادی بنظر نمی رسید، به جز اینکه طبق چیزی که جونگده دیده بود، جیمیون/سوهو یا هر چی که صداش میزدن، تا اون لحظه نزدیک 48 ساعت بود که حتی برای 5 دقیقه هم نخوابیده بود و این... اصلا نشونه ی خوبی نبود.

بنظر می رسید جونسو هم به این موضوع توجه داره چون حتی یکبار هم موقع تقسیم صبحانه ، جونسو با نیشخند به سوهو گفته بود:" خوب خوابیدی جناب جراح؟!"

که همین هم توجه جونگده رو جلب کرده بود اما قبل از اینکه بتونه این مطلب رو با کسی مطرح کنه یا سوالی بپرسه، صدایی شنیده شد.

جونسو نفس کوتاهی گرفت:" بسیار خب، اگه قصد خداحافظیی دارید الان وقتشه... اومدن دنبال من و وقتشه برم به کارهای مهم ترم برسم." بعد هم به چمدون هاش که کنار پله ها آماده گذاشته شده بودن اشاره کرد تا براش حمل بشن.

اما قبل از بیرون رفتن شون ناگهان در به شدت باز شد و قبل از اینکه دو محافظ جونسو حتی فکر بیرون کشیدن اسلحه هاشون رو کنن چند نفر توی ساختمون ریختن. همه شوکه شده بودن و وقتی دو نفر از این گروه تازه وارد محافظ های جونسو رو دست بسته از ساختمون بیرون بردن، بنظر می رسید وقت ورود روئسا باشه.

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Donde viven las historias. Descúbrelo ahora