39. ویکوک

414 110 40
                                    

قسمت سی و نهم

یک هفته قبل

*از دید بکهیون*

حالم حسابی بهتر شده بود. هنوز نمی تونستم دستم رو بدون درد بالا بیارم اما دیگه دو روز بود که از جام بلند شده بودم.

دیروز جونسو از قرار کاری آمریکاش برگشته بود و در نتیجه این روز دومی می شد که ندیده بودمش. توی این یک هفته ای که جونسو اینجا نبود هم سر جونگده نسبتا با کارها شلوغ بود. موارد کاری زیادی بود که جونسو در مورد شون به هیچکس جز جونگده اعتماد نداشت.

اوایل که فهمیده بودم خانواده ی جونگده یجورایی گروگان تحت کنترل جونگده به حساب میان تصور می کردم جونسو چون میدونه جونگده چاره ای جز اطاعت نداره اینقدر راحت بهش اعتماد می کنه اما ظاهرا قضیه یکم گسترده تر از این حرف ها بود.

همه چیز اونجا برای ذهن کنجکاو من زیادی هیجان انگیز بود و دوست داشتم ازشون سر در بیارم. بهرحال هر چی بیشتر می دونستم بهتر هم می تونستم به دوستانم کمک کنم... اما قبل از هر اقدامی می دونستم که باید یجوری از دوستام خبر بگیرم.

جونسو تا جایی که من از اطراف شنیده بودم کسی نبود که وقتش رو با کسانی که برای خودش و یا پیشرفت نقشه ها فایده ای نداشتن هدر بده پس برای نزدیک شدن بهش و گرفتن اطلاعات احتمالی و شاید حتی بیرون کشیدن دوستانم از اونجا احتیاج داشتم که مهم بنظر بیام.

بهرحال اختلاف اون با اون پسره که اسمش یادم نمی اومد بود، نه ما.

در کنار این افکار نمی دونستم چانیول در چه حاله و این من رو عصبی می کرد. . . گاهی شب ها خواب می دیدم که مریض شده یا توی اون جزیره چیزی برای خوردن نداره... و وقتی می خواستم اسمش رو صدا بزنم از خواب می پریدم.

همین ها باعث میشد با اینکه مطمئن نبودم حالا برای نزدیک شدن به جونسو مناسبه یا نه، بخوام زودتر اقدام کنم... البته با جونگده برنامه چیده بودیم حالا که حالم بهتره وقتی جونسو برای یه مسافرت احتمالی دیگه رفت یه سرک کوچیکی بین فایل هاش بکشیم.

اون گفته بود یک بار که بررسی شون کرده و چیزهایی در مورد یه سازمان قدیمی پیدا کرده اما اون موقع دسترسیش به سیستم ها محدود بوده و نتونسته خیلی پیش بره.

البته شخص دیگه ای هم به جز جونگده اونجا بود که قدرت نسبت زیادی داشت. پسری به اسم لوهان که فقط سردی نوع قدم برداشتن هاش می تونست نشون بده یه گذشته شنیدنی داره.

تا به حال روی لب هاش لبخند ندیده بودم اما هیچوقت اخم هم نمی کرد. جونگده وقتی که حس می کرد کسی نگاهش نمی کنه خیلی غمگین بنظر می رسید اما لوهان هیچی.

البته بنظر می رسید که به جونگده توجه نسبتا خوبی داره. جونگده نمی تونست زیاد چیزی بخوره. معده ش ناراحت بود و زود دچار حالت تهوع میشد اما لوهان همیشه تماس می گرفت یا چک می کرد که اون حداقل یک وعده ی غذایی بخوره... بهرحال اون نیاز داشت انرژی کار سنگینی که به عهده داشت تامین کنه.

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Where stories live. Discover now