3. ماموریت

517 118 31
                                    

قسمت سوم

* از نگاه سوم شخص*

پسر با دوربین مادون قرمزش به اطراف نگاه کرد. حرارتی دیده نمیشد و به این معنی بود که محوطه امنه. دزدکی به سمت جلو حرکت کرد اما با نزدیک شدن به آخرین پیچ یه پسر از تاریکی بیرون پرید و یه لگد به سمت پهلوش پرتاب کرد.

پسر اول جا خالی داد و یه مشت حواله ی طرفش کرد اما اون به اندازه کافی سریع بود تا از خودش دفاع کنه. پسر مشتی از پایین به بالا زد و زیر چونه ی فرد مقابلش فرستاد اما اون جاخالی داد و یه لگد دیگه رو امتحان کرد، اینبار سریعتر و محکمتر. این پسرک رو روی زمین انداخت و به رقیبش اونقدری زمان داد که بلندش کنه و دستاش پشت کمرش تاب بده.

پسر با طعنه شروع کرد:" مساله شخصی نیست کیوتی. فقط دارم کارم انجام میدم... که شامل..." اما قبل از اتمام حرفش پسرک به خودش پیچید و سعی کرد تا از دست اون در بره اما پسر بلند تر محکمتر نگهش داشت:" آروم باش ... من بهت صدمه نمیزنم..."

پسر مژه هاش بهم زد:" داری بهم صدمه میزنی. میتونم حس کنم مچ هام دارن کبود میشن!" پسر ناگهان دستاش شل کرد و پسرک اسیر شده از فرصت پیش اومده استفاده کرد و با آرنجش به سینه اون زد، اسلحه اش از کمرش بیرون کشید و به سمتش نشونه رفت...

یه صدای مردونه متوقفشون کرد:"کافیه !" و با اون سیگنال چراغ ها فعال و منطقه روشن شد.

کای نق زد:" تائویا! اگه داشتی نگاهمون می کردی چرا زودتر نگفتی "کافیه "؟ مثلا وقتی هنوز محکم گرفته بودمش؟!"

تائو وارد محل تمرین شد:" بیشتر از این خودت شرمنده نکن کایآ. میتونم شرط ببندم که اون از شروع می تونست تورو بگیره!"

اون درحالی که به دی.او که تازه موهاش بلوند کرده بود چشمک میزد گفت:" عالیه دی.او . همیشه پسر بیچاره رو این جوری اغوا میکنی؟"

"یااا! من برادرتم مرد."

دی.او نخودی خندید و دست کای گرفت:" من همچین کاری نکردم عزیزم!"

کای که یکم حس بهتری داشت گفت:" اگه بدونم شکست ناپذیریم به اونایی که دزدکی نگاه میکنن ثابت نشده هیچوقت دستم شل نمیکنم !!!!"

کیونگسو دست راستش روی گونه چپ کای گذاشت:" انقدر بداخلاق و عبوس نباش... شاید دفعه بعد بتونی انجامش بدی. اگه بخوای میتونم چند تا حقه بهت یاد بدم ..."

اما نتونست جمله اش تموم کنه چون مجبور شد از کای که داشت دنبالش می کرد تا گیرش بندازه فرار کنه. اون دنبال کردن همیشه خطر قلقلک داده شدن بدنبال داشت!

دی.او سریع بود اما تو این مورد کای با پاهای بلند و عضلانیش سریعتر بود. تقریبا داشت می گرفتش که دوتاشون با چانیول که داشت داخل میشد برخورد کردن و همگی با هم روی زمین افتادن.

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang