Game

3.4K 494 14
                                    

P.O.V:جیمین
چشمامو باز کردم هعی یه روز مزخرف  دیگه شروع شد به دفترچه خاطراتم نگاه کردم این چندمیشه یعنی؟فکر کنم پنجمیه چقدر زود میگذره باز کردم و   خودکارو گرفتم دستم و شروع کردم به نوشتن تموم حرفای دلم

جین-سحر خیز شدی و ...دوباره دست به قلم

جیمین-دلم گرفته بود فقط

جین-کی میخوای فراموشش کنی

جیمین-نمیدونم شاید هیچ وقت

بعد از اینکه سرشو به نشونه تاسف برام تکون داد رفت دستشویی منم بلند شدمو برای اینکه با یکی دردودل کنم به یونگی پناه بردم اما وقتی رفتم تو اتاقش دیدم خوابه

جیمین-یونگی یونگیا

هومی کردو خوابالود گفت

یونگی-امروز اصلا حس مدرسه نیست جیمینا خیلی خوابم میاد

جیمین-حق داری ساعت چهار نصفه شبه 

یونگی-پس چیکارم داری خیلی مهمه اتفاقی افتاده میخوا...

جیمین-هیسسسس من فقط خوابم نمیاد

دستشو باز کرد

یونگی-بیا بخواب دوساعت بیشتر وقت نداریم

خودمو تو بغلش جا دادمو عطرشو بو کشیدم چرا عطرش انقدر شیرینه

جیمین-عطرتو دوست دارم

یونگی-منم مامانمو دوست دارم

ریز خندیدم

جیمین-میگم تو بخواب واقعا خوابت میاد داری هذیون میگی

منو بیشتر یه خودش چسبوند و پاشو انداخت رو کمرم منم چشمامو بستم

جین-شما دوتا ابله منو تنها میزارید اینجوری تو بغل هم میخوابید

یونگی-جین هیونگ فقط یکم دیگه

جین-من اخر هفته اسباب کشی دارم میشه ازتون بخوام بهم کمک کنید

با کم شدن وزن روی کمرم متوجه شدم یونگی بلند‌شده

یونگی-من که میام ولی از جیمین مطمئن نیستم

درحالی که تو خوابو بیداری بودم اخمی کردم

جیمین-معلومه که کمک نمی کنم

بلند شدمو رفتم تو اتاق خودم تا وسایل امروز مدرسه رو جمع کنم

یونگی-جیمینا

جیمین-هوم

یونگی-زشته توهم بیا کمکش کن تنهاس به خاطر تو از آمریکا اومده اینجا

جیمین-روش فکر میکنم راستی اسم عطرت چیه

یونگی-عطر خاصی ندارم راستش آخرین عطرم ماه پیش تموم شد منم تنبلی کردم نخریدم

جیمین- ولی دیشب بوی خوبی میدادی

یونگی بلند زد زیر خنده

یونگی-تا حالا کسی بهم نگفت خوشبو

یعنی واقعا عطر بدن خودش بود

جیمین-اوکی حرفمو پس میگیرم

همون لحظه یه اس ام اس برای گوشیم اومد

((بزرگترین شرط بندیه سال در کره جنوبی:
کاربران گرامی لی چان و لی یونگ از شما دعوت میکنیم به بزرگترین بازی و شرط بندی در کافه هوانگ کره جنوبی ))

یونگی-فکر کنم اشتباهی برات فرستادن

باشنیدن صداش از پشت جیغ خفیفی کشیدم و از جا پریدم که سرم خورد به دماغش

یونگی-اخ مامان دیگه نمیتونم چیزیو بو کنم جیمینا دماغمو ازم گرفتی

جیمین-ببخشید ترسیدم

یونگی -اون اس ام اس...

حرفشو قطع کردم

جیمین-اها اون بعدا برات تعریف میکنم فعلا باید  لباس بپوشیم و بریم مدرسه

فعلا از سرم بازش کردم اس ام اسو برای جینم فرستادم و برای رفتن به مدرسه اماده شدم

جین-جیمینا مگه قرار نبود...

جیمین-هیسسسس الان دارم به یه چیزی فکر میکنم
جین-چی ؟؟

جیمین -امشب چقدر؟؟؟

و یه نیشخند زدم امشب شبه منه
مدرسه که تموم شد داشتم با خوشحالی میرفتم ابخوری که یک دفعه یکی منو کشید کنار

یونگی-منتظر توضیحت واسه اس ام اسی که صبح گرفتی هستم

خنده های تیکه تیکم نشونه هول بودنمه و نگاه یونگی باعث شد که بیشتر هول شم

یونگی-میدونی که تنها حرفی که دوست دارم ازت بشنوم حرف راسته

سرمو به نشونه مثبت تکون دادم

جیمین-منو جین بعضی شبا شرط بندی میکنیم با اسمای جعلی

چشماش از تعجب باز شده بود

یونگی-ولی امشب نمیتونی بری

جیمین-چرا؟؟

یونگی-مامان میخواد ببرتت که مامان بزرگ بابا بزرگ ببیننت

جیمین-چی؟؟؟

یونگی-امشب نمیتونی بری متاسفم مشکلی ندارم البته به یه شرطی

جیمین-چه شرطی

یونگی-اسیب نبینی

جیمین-امشبو چیکار کنم

یونگی-نمیدونم

یکمی فکر کردم 

جیمین-اوکی پولمو میدم به جین با هم بعدا هر چی شد نصف

سرشو تکون داد منم رفتم دنبالش چرا ازش توقع داشتم که منو از انجام این کار منع کنه چرا میخواستم نگرانم بشه؟؟
...................................................................
این دفعه کمتر شد به دلایلی که بعدا پدیدار میشه
مثل همیشه ممنون از وت هاتون و اینکه کامنت میزارید

sweet school's  diaries Where stories live. Discover now